سه سال گذشت.سه سال باهم و در کنار هم بودیم. بعضی ها مثل امینه سادات(با لهجه ی زیبای یزدیش و شیرینی های خوشمزه ای که برامون می آورد) و آسیه(دختر با نمک و با انرژی کلاس) همون اوایل به دلایلی کلا از دانشکده رفتند و از ما جدا شدند. بعضی مثل سیده فهمیه(که عاشق فلسفه و منطق و حرف های عمیق و پر مغز بود) و مهین(دختر متین و همیشه مؤدب کلاس که سر همه ی کلاسا ما رو از کنفرانس های زیبا و پر محتواش بهره مند می کرد) و فاطمه صدیق(دوست همیشه شاد و شوخ طبعمون که هون اوایل به مقام بلند مادری نایل شد) بعدها به دلایلی از گروه ما جدا شدند و با ورودی های بعدی دانشکده همکلاس شدند. بقیه اما تا آخرش باهم بودیم. تا اینکه بعضی مثل ملیحه زارعی(دوست با اخلاق و مهربون مون که همیشه برای من در حکم یک مشاور عالی بود) در کنکور شرکت نکرد و در عوض با افتخار مادر شد. حالا هم که نتایج کنکور اومده... تکتم(دوست با وفا و با احساس و همیشه همراهم) و مریم(دوست کار راه انداز و مشکل گشامون) دانشکده ی خودمون قبول شدند. فاطمه تقوی(فرمانده ی پر کار و صبور و خستگی ناپذیر و با اخلاق بسیج) و فاطمه اسلامی( دانشجوی همیشه خلاقی که همیشه تو بحثای علمی کلاس فعالانه شرکت می کرد),دانشجوی دانشگاه قم شدند و همجوار بانوی کریمه ی اهل بیت. و اما طیبه(ی پاک و مهربونم که همیشه دغدغه ی رسیدن به قله های بالاتر رشد و کمال رو داشت),نرگس(دوستی که همیشه به دل پاک و بی آلایشش و این همه اراده و تلاشش در راه کسب علم غبطه میخوردم),سیده فاطمه(دوست بی نظیر شاعر و متفکرم با افکار عمیق و تحلیلهای دقیقش از موضوعات مختلف ما رو بهره مند می کرد),ملیحه سادات(چی بگم ازش؟ که هر چی بگم کمه! ملیحه سادات همون مؤمنی است که به قول رضا امیر خانی,نویسنده ی داستان سیستان, در هیچ چار چوبی نمی گنجد!)و من(هرچی رفقا بگن!) هم در دانشگاه فردوسی قبول شدیم. دوستان خوبم از اول باهم این راه رو شروع کردیم. از همون روزای اول مهر سال87 که تو یه کلاس کنار هم نشستیم و استاد کبیریان برامون از قوانین دانشکده گفت و تاریخ اسلام درسمون داد. و اگرچه حالا خیلی هامون باهم نیستیم. اما... اما مطمئنم که همه مون میدونیم... همه مون خوب میدونیم که قلب هامون برای همیشه نزدیک و در کنار همه.و همه باهم برای یک هدف و در یک راه گام بر می داریم. دوستان خوبم,هر کجا هستید روزگارتان خوش باد و خداوند مهربان همراه همیشگی لحظه لحظه هایتان... خدایا بعضی وقتا انقدر لطفت بزرگ و باور نکردنیه که حتی نمیدونم چطور باید شکرت کنم؟! خدایا از تو ممنونم که توفیق دوباره ی تحصیل در راه قرآن,در زیر سایه ی آقامون علی بن موسی الرضا علیه السلام و در کنار بهترین دوستانم رو به من عطا کردی. خدایا شکرت که دوستی هامون در راه قرآن ادامه پیدا کرد. خدایا با همه ی وجودم ازت میخوام بهترین ها رو به همه ی ما عطا کنی و کمکمون کنی تا در این راه بزرگترین قدم ها رو به سمت تو برداریم... ملیحه سادات عزیزم فقط خداوند میدونه چقدر خوشحالم که میتونم دو سال دیگه از وجود سراسر خیر و برکتت استفاده کنم. طیبه ی خوبم,فقط خدا میدونه که من قبولیم رو مدیون خیر خواهی و مهربونی و دل پاک تو بودم.چقدر خوشحالم که تو,با همه ی مهربونی و صداقتت بازم کنارم می مونی. سیده فاطمه ی عزیزم,خدا رو شکر که همنشینی با کسانی مثل تو رو برام مقدر کرد تا بازهم بتونم هر روز رشد کنم.خوشحالم که میتونم از فکر نابت بهره ها ببرم. نرگس خوبم,خبر موفقیت تو بیش از هر خبری من رو خوشحال کرد.تو یکی از بهترین دوستانم هستی.همیشه از نفس کشیدن کنار یک وجود پاک و بی ریا سرمست میشم. بچه ها,قبولیمون در دوره ی کارشناسی ارشد,رشته ی علوم قرآن و حدیث,دانشگاه فردوسی مشهد,مبارکمون باشه. خدایا خوشحالم.خیلی خوشحال.هزاران بار شکر... در پست قبلی این مطلب، عزیزی نظری داده بود که به نظرم قابل تامل بود. در مطلب 1 این موضوع نوشته بودم که شوهرداری در حقیقت اطاعت از شوهر در امور زناشویی است. بهتر است بنگارم که با توجه به آیه34 نساء شوهرداری فقط اطاعت از همسر در این امور نیست بلکه حق شوهر در غیاب او هم باید رعایت شود. سایر حقوقی که مرد بر زن دارد و من آن ها را با تدبر در آیات دریافته و جمع آوری کردم در پست های بعدی می آید. نکته سوم: در آیه گفته شده که زنان صالح ، قانت و فرمانبردار اندو... در مقاله ای درباره معنای عمل صالح خواندم اعمال صالح یعنی اعمال شرعی و آنچه که خداوند از طریق پیامبران برای مردم ابلاغ می کند. پس زن صالح یعنی زنی که کارهای واجبش را انجام می دهد. اینجا یکی از این واجبات یعنی شوهرداری نام برده شده است. یاد آن حدیث افتادم که جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است. شاید یعنی وقتی یک زن حقوق شوهرش را رعایت کند او به خوبی می تواند در میدان جنگ جهاد و مجاهده کند. آن وقت در جهاد او سهیم است. شاید در جنگ نرم کنونی مجاهد اصلی زن است. دشمن می خواهد او را از جهاد خویش باز دارد.
نکته چهارم: زناشویی از نیازهای مهم و اساسی انسان است. در سوره احزاب آیه37تعبیر طلاق چنین آمده است: فلمّا قضی زید منها وطرا: پس هنگامی که زید نیاز خود را از همسرش پایان برد. در تفسیر نور "وطر" به معنای نیاز مهم و اساسی آمده است. این که زن و شوهر هم کفو و هم تای هم باشند خیلی مهم است.خصوصا در امور زناشویی. منظور من در اینجا بحث گرم مزاجی و سرد مزاجی است. راه هایی وجود دارد(مثل بررسی نوع تغذیه وظاهر فرد) برای این که دختر و پسر قبل از ازدواج بفهمند که طرف مقابل از این لحاظ متناسب با او هست یا نه. اما اگر ازدواج کردید و برفرض شما متعادل و همسرتان گرم است به او در این خصوص سرکوفت نزنید چون قرآن کریم در وصف مومنان می فرماید که (والذین هم لفروجهم حافظون الّا علی ازواجهم او ماملکت ایمانهم فانّهم غیر ملومین) مومنون/5و6. ترجمه: و آنان که نگه دارنده دامنشان {از شهوتهای حرام} اند مگر در {کامجویی از} همسران یا کنیزانشان که آنان {در این زمینه} مورد سرزنش نیستند. چطور می توانم همسر خوبی باشم؟ من که مسلمانم و ادعا دارم که قرآن کتاب هدایت است دوست ندارم که برای یافتن پاسخ این سوال در ابتدا به سراغ کتابی غیر قرآن بروم. گزینه هایی که پیدا کردم از مطالعه قرآن و ترجمه آن بوده است و برای این که مطلب را به صورت مکتوب به ثبت برسانم تا دیگری نیز بهره ببرد سعی کردم از تفاسیر کمک بگیرم. خوشحال می شوم اگر نکته ای به ذهن تان رسید برایم بنویسید. 1- قانت: متواضع و فرمانبردار فالصالحات قانتات 34نساء: در بعضی ترجمه ها قانت، متواضع و در برخی دیگر فرمانبردار ترجمه شده بود. خود این عبارت یعنی زنان شایسته و درستکار {با رعایت قوانین حق} فرمانبردار {و مطیع شوهر} اند. (ترجمه انصاریان) نکته اول: از وظایف مرد اداره و سرپرستی امور زندگی و پرداخت نفقه است. این نکته را به طور کامل از تفسیر نور نقل می کنم: اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق او مشروط به تامین زندگی وی از سوی مرد است. ( بما انفقوا ...فاصالحات قانتات ...)
نکته دوم: با توجه به این که اطاعت زن در این آیه در مقابل نشوز زن (اطاعت ناپذیری) او در برابر شوهر آمده است می توان گفت که این اطاعت ، اطاعت و تواضع در برابر شوهر در امور جنسی است. چرا که مجازاتی که برای برخورد با زن در ادامه این آیه گفته شده است متناسب با آن است.(فاهجروهن فی المضاجع: منظور رو برگرداندن در بستر است) اطاعت ناپذیری در بستر رخ داده است که حال رو برگرداندن در بستر رخ می دهد. پس می توان گفت شوهرداری طبق مسئله نشوز زن، اطاعت از شوهر در امورزناشویی و بدون اذن او خارج نشدن از منزلست نه لباس اتو کردن و ظرف شستنو ...این کارها زینت شوهرداری است. البته زن می تواند برای انجام دادن کارهای منزل از شوهرش پول بگیرد اما حدیث داریم که زنی که در خانه همسرش کار می کند کارگزاری از کارگزاران خداست. مردی هم که در کارهای منزل به همسرش کمک می کند ثواب حج و... دارد. محیط خانه و خانواده محیط عشق ورزی است. جالب است اینجا در محیط خانواده اطاعت زن و مجازات او در پی اطاعت ناپذیری او مطرح می شود و در سوره نور آیه 31در ابتدا خطاب به مردان گفته شده چشم چرانی نکنندو نگاهشان به نامحرم را کوتاه کنند. منظورم این است که اطاعت پذیری زن از شوهر با عفت چشم مرد هماهنگ است و رابطه مستقیم دارد. وقتی خانواده سالم باشد جامعه سالم است. جامعه پاک متشکل از خانواده هایی پاک است. من اگر پسر بودم... الان اما یک دخترم!! من یک دخترم... جز من کدام پهلوان را می شناسی که تمام کوچه و خیابان ها برایش زورخانه باشند و گود؟! لباس مشکی پهلوانیش را که بپوشد کسی حتی جرات نکند تماشایش کند چه رسد به هم آورد شدن!! آن وقت تمام مرشدهای خدا برایش ضرب بگیرند و هر نگاه پلیدی را که خاک کرد بلند یا زهرا بگویند!! من یک دخترم... ما دختریم... خودمانیم! عجب پهلوان هایی هستیم! بگویید مرشد برای ما ضرب بگیرد...
اسمم حتما علی بود! سید علی...
آن وقت شب ها بعد از مسجد حتما می رفتم زورخانه تا کباده بکشم و میل بزنم و با نفس ِ مرشد جان بگیرم، مرشد علی مولا بخواند و من با ضرب انگشتانش غرق ِ یا علی شوم... میان گود چرخ بردارم و مرشد برایم ضرب بگیرد، مرشد مولا مدد بگوید و من یا علی...
حتما کشتی هم می گرفتم... می شدم یک کشتی گیر با اخلاق... می شدم یک پهلوان تمام عیار!!
من عاشق مرام پهلوانیم...
من اگر پسر بودم... حتما پهلوان می شدم... زورخانه می رفتم و کشتی می گرفتم، و هیچ کس حریفم نبود!! اما با همه ی زوربازویم، خوش خلق بودم و با همه مهربان، برای مادرم هم نوکر !! اصلا پهلوان بودن یعنی همین!!
نه مرشدی برایم ضرب می گیرد و نه من میان گود پا می گذارم! و نه حتی بزن زنگی و نازنفسی و صلواتی و یا علی مددی!
زورخانه رفتن و کباده کشیدن و کشتی گرفتن هم فقط توی خیالاتم پر می کشد!!
زورخانه و تشک کشتی جای ما نیست! اما پهلوان که می شود بود!!
جز من کدام پهلوان هست که حتی سیاهی رخت پهلوانیش به جان حریف رعشه اندازد؟!! جز من کدام پهلوان هست که با این همه زور! خوش خلق است و با همه مهربان؟! برای مادر هم نوکر؟!...
تمام شرق و غرب حتی از سیاهی چادر ما می ترسند، چه رسد به خود ما! تمام نگاه های ناپاک هم از ما می ترسند... عجب زوربازویی داریم...
ما دختریم... دختران چادری... تمام دنیا از ما می ترسند،اما با اینهمه قدرت باز هم مهربانیم و خوش خلق و برای مادر نوکر...
پهلوانی یعنی همین...
By Ashoora.ir & Night Skin