دختر دارم کس نداره صورت داره ماه نداره به کس کسونش نمیدم به همه نشونش نمی دم به کس میدم که کس باشه منتظر آقاش باشه بالا پایین روزگار غم های سخت و ناگوار پشت اونو خم نکنه از امیدش کم نکنه ... این شعری بود که آخر تئاتر راز بقا پخش شد. در حدیثی آمده است دختران حسنه اند. یعنی نیکی اند و خداوند به خاطر تربیت صحیح آنان پادش می دهد اما پسران نعمت اند و آدمی به خاطر داشتن نعمت مورد پرسش واقع می شود. ثم لتسئلنّ یومئذ عن النعیم. اما برگردیم به این که دختران حسنه معرفی شده اند.آیه داریم :انّ الحسنات یذهبن السیّئات. قطعا نیکی ها بدی ها را از بین می برند. این آیه درباره اعمال است. اما من اینجا نمی خواهم آیه را تفسیر کنم. می خواهم بگویم اگر دختر ها حسنه اند و حسنه ها بدی ها را از بین می برند پس می توان گفت که دختر ها باید بدی ها را از بین ببرند. (کاری به پسر ها ندارم. ) پس دختر ها باید غم روب خانه باشند. در خانه ای که دختر هست نباید غمی باشد. نباید سختی زندگی فشار بیاورد. نور چشم پدر. همراز مادر. یاور خواهر. دوستدار برادر. خواستم برای میلاد بانوی ایران چیزی بنویسم دیدم بهتر است به جای پرداخت ادبی، به این موضوع از منظر یک دختر که دنبال بهترین الگوست نگاه کنم و چند خطی در حد وسع خودم بنویسم. اولین مسئلهای که درباره ایشان مطرح است بحث ولایتمداری حضرت است. امروز مطالعه کوتاهی راجع به ایشان داشتم و چیزی که به نظرم خیلی جالب آمد تعبیری بود که حضرت موسی بن جعفر درباره ایشان به کار برده بودند. حضرت در جایی فرموده بودند فداها ابوها! یعنی دقیقا همان تعبیری که پیامبر اکرم راجع به حضرت زهرا فرموده بودند. جایی شنیدم یکی از علما مدتها ریاضت میکشد و توسل و نیایش و اصرار به درگاه ائمهی اطهار: که جای قبر حضرت مادر را به من نشان دهید. شبی خواب میبیند که قبر حضرت معصومه بر او هویدا شد و به او گفته شد هر گاه قصد زیارت مادر ما را نمودی به زیارت این بانو بیا! قطعا ولایتمداری این بانوست که ایشان را تا این حد به مادر عزیزشان نزدیک میکند. یعنی همان ویژگی بارز بی بی دو عالم در وجود ایشان هم بوده که ایشان را تا این حد شان و مرتبه بخشیده. قصد ندارم درباره مفهوم ولایتپذیری و یا ابعاد آن در زندگانی بانو حرفی بزنم. فقط مسئلهای را که به نظرم آمد یکی از جلوههای ولایتمحوری این بانوست؛ مطرح میکنم. مسئله ازدواج نکردن حضرت! چیزی که من به وفور شنیدهام این است که چون همکفو حضرت پیدا نشد ایشان ازدواج نکردند! البته این نظر را خیلیها مطرح کردهاند و باید دقیق مورد بررسی قرار بگیرد ولی به نظر بنده چنین مسئلهای نمیتواند دلیلی برای ازدواج نکردن ایشان باشد. اولین اشکالی که به این نظر وارد است این است که با این حساب هیچکدام از ائمه: نباید ازدواج میکردند چرا که جز امیرالمومنین و حضرت زهرا که همکفو و همشان هم بودند همسران دیگر ائمه هر چند بسیار مقام والا و جایگاه معنوی ارزشمندی داشتند ولی به قطع همکفو امام معصوم نبودند. اگر هم قرار باشد ازدواج ائمه: را از این بحث جدا کنیم باز ازدواج حضرت زینب کبری میتواند بر این نظریه اشکال وارد کند. طبق آنچه تاریخ نشان میدهد جناب عبدالله جعفر همسر گرامی بی بی زینب کبری نیز همکفو ایشان نبودند! این مسئله در ماجرای کربلا و عدم همراهی جناب عبدالله با کاروان حسینی به خوبی روشن میشود! قصد تحلیل ِ چرایی ِ غیبت ِ جناب عبدالله در کربلا را ندارم فقط این مسئله نشان میدهد ایشان لااقل در بینش سیاسی از بانو زینب کبری عقبتر بودند و در آن شرایط نتوانستند راه درست را تشخیص دهند همین برای بالاتر بودن شان زینب کبری از ایشان کافی است. بنابراین به نظر من مسئله کفویت نمیتواند دلیلی صحیح یا لااقل تنها دلیل برای ازدواج نکردن حضرت فاطمه معصومه باشد. به نظر من ازدواج نکردن ایشان هم جلوهای از ولایتمحوری حضرت است! به نظر میرسد ازدواج نکردن ایشان مثل گریههای بی بی فاطمه زهرا کاملا سیاسی و هدفمند باشد. یک حرکت بصیر که در آن اعتراضی نهفته است. وقتی صدای گریه دختری به گوش میرسد اولین سوال که به ذهن میرسد این است که چرا گریه میکند؟! صدای گریه فاطمه زهرا در واقع صدای اعتراض بود به حاکم وقت و به غصب حق امیرالمومنین. حالا دختری چون کریمه اهل بیت: چرا نباید ازدواج کند؟! چرا تمام خواستگاران باید جواب رد بشنوند؟! جایی شنیدم که اکثر خواستگاران بانو از کسانی بودند که به نحوی با خلیفه وقت در ارتباط بودند و یا به تعبیری درباری بودند! همینجا به نظر میرسد این جواب منفی باید جنبه سیاسی داشته باشد! هم اعتراض به خلافت ناحق و هم جلوگیری از ورود اشخاص وابسته به دربار به حریم خانه ولایت! ولایتمدار همه افعال و اذکار و حرکاتش وقف امام و در جهت اطاعت از امام و دفاع از حق اوست. حتی گریه کردنش، حتی شبانه دفن شدنش، حتی مخفی بودن قبرش... و حتی ازدواج نکردنش! به هر حال این چیزی بود که به نظرم درستتر میآید. الله اعلم... انشاالله همه دختران خوب ایرانی با الگو گرفتن از بانوان شایسته اسلام و در سایه بانوی ایران حضرت فاطمه معصومه بتوانند برای امام زمانشان خادمانی پاک و بصیر باشند. پ.ن: عید مبارک. پ.ن: یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة... دیروز که تقریبا یک هفته از دفاعم می گذشت با سوالی روبه رو شدم : این پایان نامه ها به چه درد می خورد؟ موضوع پایان نامه من "شاخصه های جوان الگو در قرآن" بود و من متناسب با آن پاسخ دادم. گفتم: سعی می شه موضوعاتی انتخاب بشه که با تحقیق روی اونها یک سری مشکلات حل بشه. مثلا پایان نامه من مهم ترین صفات یک جوان خوب رو مشخص می کنه مثل خلاقیت ، امر به معروف و نهی از منکر ، ظرافت بیان و... این صفات رو من از روی کارها و حرفای جوانان قرآن ( الان می گم فقط اونایی که کلیدواِِژه "جوان"دارند) به دست آوردم. یک جوان ، فرقی نمی کنه دختر باشه یا پسر، با خوندن این مطالب تشویق می شه این صفات رو تو وجودش پرورش بده. مثلا یک خانم که برای برخورد با مادرشوهر و خواهر شوهر و کلا قوم شوهر مشکل داره می تونه از این ابزار برای بهتر کردن روابطش با اونا استفاده کنه. فن بیان یا ظرافت بیان(ماهرانه و زیرکانه سخن گفتن) یک صفت خیلی خوب در این رابطست. از این به بعد دیگه تو حرفای دیروزم نیست(می خوام نطق کنم ...میکروفون لطفا!): بعضی از عروسا این صفتو دارن اما برای نیش و کنایه زدن ازون استفاده می کنن. صفت خنداندن و شادکردن رو من کار نکردم اما حتما می دونی که وقتی بخوای اعتماد یکی رو جلب کنی می خندونیش... باید تو شاد کردن دیگران اخلاص داشت. من به چه هدف می خوام پدر شوهرمو بخندونم؟ باید خلاق بود. برای شادکردن دیگران روش های متنوعی رو به کار گیرید. ( اگر الان روشی به ذهنتون میاد یا بعدا اومد حتما برام بنویسید.) البته مسلما این روشا متناسب با خلق و خوی طرفه. و البته متناسب با اخلاق و موقعیت شما. یکی لوسه ... ادا در میاره. یکی آشپزیش خوبه دعوتشون می کنه. یکی ... بالاخره هرکی یه هنری داره. ولی خوش به حال اونی که بلده قشنگ و با اخلاص حرف بزنه. قرآن می گه قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذی... یعنی سخن خوب و گذشت بهتر از هدیه و انفاقیه (مثلا شام) که دنبالش یه منتی باشه. اگه قراره خلاقیتت پشت بندش یه منت باشه بهتره اصلا به خودت زحمت فکر کردن ندی. برای امر به معروف و نهی از منکرم باید خلاق بود. گاه خونواده شوهر یک عیبی دارن. یه کاری میکنن که خدا دوست نداره. همیشه اونایی تو امر به معروف موفق اند که با محبتو دلیل وارد می شن. طرفو به فکر میندازن. یه کاری انجام میدن یه روشی ابداع میکنن که این دو عنصر محبت و دلیل رو داره. چه قشنگ و خلاقانه حضرت ابراهیم(ع) قوم ستاره پرست رو به یکتاپرستی دعوت کرد. چه خلاقانه با شکستن بت ها مردم رو به فکر فرو برد. چه زیبا لقمان پسرش رو ، نوح پسرش رو ، یعقوب یوسفو مورد خطاب قرار میده! میگن: یا بنیَّ. مصغر ابن به اضافه یای متکلم معنای تحبب و دوست داشتن رو میرسونه. برای این که این پدران توجه بچشونو به خودشون جلب کنن با لحن محبت آمیزی با اون حرف میزنن. آخه می خوان امر به معروف و نهی از منکر کنن. قوم شوهرم مثل قوم خودمون. از مریخ که نیومدن. اونا هم به محبت نیاز دارن. اجازه بدید همسرتون به خانوادش به خصوص مادرش محبت کنه. یه حدیثی خوندم که در جمع بندی مطلب قبلی(وظایف زن...) سعی می کنم با منبعش بیارم: بزرگترین حقو به زن ، شوهرش و بزرگترین حقو به مرد ، مادرش داره. شاید اولش یکی یه خودش بگه شاید حدیث جعلی باشه. در این صورت به خودت بگو دوست دارم این حدیثو اگر چه جعلی باشه باور کنم. این نظر منه. برای این که اگه شوهرت خوبه و مادر شوهرت به نظرت زیادی پسر دوست میاد این مطلب یکم مهار وافسار نفستو می کشه. بدم نمیاد نظرتو بدونم. پ.ن: نوشته قبلیم "وظایف زن در مقابل شوهر با توجه به قرآن" هنوز تموم نشده وادامه داره اما سعی میکنم دفعه بعد یک جمع بندی کنم و خلاصه ای از مابقی ارائه بدهم. یا علی. بسم الله الرحمن الرحیم عزیز علی أن أری الخلق و لاتری و لا أسمع لک حسیساً و لانجوی کاش جمعههایی که این فرازها را میخواندیم؛ راست میگفتیم. کاش جمعههایی که این فرازها را میخواندیم؛ از ته دل میگفتیم. آنوقت مجبور نمیشدیم که به جای اینکه چهره نورانی تو را ببینیم؛ یا حداقل به جای اینکه از دیدن دیگران درحالی که تو را نمی بینیم ناراحت باشیم؛ کارمان به جایی برسد که مجبور شویم صحنههایی را ببینیم که تصورش هم قلب و روح انسان را میسوزاند؛ جملههایی را بشنویم که وقاحتش، انسان را تا آستانه جنون میکشاند. چگونه میتوان این خشم را، این تنفر را، این انزجار را ساکت کرد؟! اما این انزجار، از کیست؟ کاش میتوانستم بگویم بیتقصیرم. کاش میتوانستم بگویم خدایا عاملانش را لعنت کن. خدایا، دیگر نمیخواهم زمینه و بستری باشم برای این همه سیاهی. خدایا، میدانم که خودم هم، کم کمش، کوتاهی کردهام؛ اما از یک چیز مطمئنم: قلبم، احساسم و روحم با اولیائت گره خورده است؛ میتوانم بگویم دوستشان دارم. پس به حرمت این محبت، مرا، افکارم را، روحم را، گفتارم را، اعمالم را منزه کن از این همه سیاهی، از این همه آتش، از این همه سوختن. خدایا، انزجارم را و نفرتم را در پیشگاه محبوبت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فریاد میکنم. خدایا، دیگر نمیگذارم؛ دیگر نمیگذارم ردپایی از من در این جنایتها باشد. خدایا، با تمام وجودم دربرابرش ایستادهام. خدایا، یاریام کن. بگذار تا روسفید باشم؛ بگذار تا در آن هنگامهای که چشم در چشم ولی ات دارم، سر به زیر نیاندازم. خدایا، تمام جوارح و جوانحم را قوی ساز تا برای او قدم بردارم. تقدیم به همسایهی بهشتی خانه مجازیمان (کیمیای ناب) همسایهی خوبی نیستم، اما میتوانم گاهی یک کاسه نذری بیاورم در خانهتان... یک کاسه از نوشتههایم... نوشتههایی که میان صحن حرم بر دلم نازل میشود... نوشتههایی که توی ایوان مسجد نرم نرمک روی کاغذهایم میبارند... رسم همسایهداری بلد نیستم... اما گاهی میتوانم الجار ثم الداری بگویم و همهی آرزوهای قشنگ دنیا را برای شما بگذارم روی بال فرشتهها... همهی هنر من همین ورق زدن قرآن است... همین ذوق کردن با آیات... همین تماشای سورهها... همین نور گرفتن از آیهها... تمام دارائیم هم، همین قلم است... همین قلمی که خدا توی همین قرآنش به آن قسم می خورد... بهترین هدیهی من هم برای بهترین دوستانم همیشه همین ورق پارههاست همین خطخطیهای دلم... حالا هم نشستهام جلوی ایوان، همین ایوانی که خدای بچگیهایم توی آن بود، بالای آسمان این مسجد... نشستهام کنار خدای بچگیهایم... من عاشق این خدای با صفایم! میخواهم با قرآنم... با قلمم... با همهی آنچه در خانه دارم چیزی بنویسم و برای همسایهی بهشتیام نذری ببرم J برای یاس بهشتی عزیزم... برای کیمیای ناب بزرگوار... برای مجتبای دانشمند قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب// :::::: این آیه برای کیمیای ناب... مُلک مگر چیزی جز پادشاهی بر خانهای است که سرشار مهر و صفاست؟! خانهای که بانویش ارمغان بهشت باشد و ذریهاش هدیهی خدا... (آیکون تفسیر به رای J) رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً//::::::: این آیه هم دعای دیگرم برای کیمیای ناب... ُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمین//:::: این آیه باشد برای مریم ِ پاک ِکیمیای ناب... برای رفیق خودم یاس بهشتی... خدا مریمهای پاکش را برای خودش برمیگزیند... مریمهای پاکش را بیشتر از همهی زنان عالم دوست دارد... بچههای مومن خیلی دوست داشتنیند إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى //::::: مثل مجتبی J بچههای باهوش لایق دانستنند رَبِّ زِدْنی عِلْماً//::::: این آیه ها هم هدیهی من به مجتبی J فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال//:::: همسایه! خانهی پر مهرتان آباد باد به نور خدا... خدایا! آمین... دستپختم خوب نیست اما مهم نیت است J میشود این کاسه نذری را قبول کنید همسایه؟! پ.ن: هُمسا خوبو خم! خوشبخت و شاد و با خدا بویدJ ملیحه سادات عزیزم سلام. با افتخار در جلسه ی دفاعت شرکت کردم.مثل همیشه خوش درخشیدی.چقدر زیبا و با صلابت حرف می زدی.در همون وقت محدود چه خوب و عالی خلاصه ی پژوهشت رو گفتی. استاد داورت از بس از اولش تعریف کرد که موضوعت چقدر جذاب و نابه,میتونی ازش مقاله ی علمی پژوهشی یا حداقل علمی ترویجی خوبی در بیاری.و حتی میتونی تبدیل به کتابش کنی و ... و وقتی تنها دو سه اشکال ازت گرفت که مهم ترینش همین کم ارجاع دادن بود و وقتی تو انقدر زیبا از خودت دفاع کردی ... و وقتی در خلال اون جلسه ی رسمی,کمی هم مزه ریختی و حتی استادها رو هم خندوندی... بعد از همه ی اینا با خودم گفتم: حتما بهت میدن: بیست و دو! نمیدونم چی بگم! تو تمام سالهایی که کنار تو بودم به حال تمام همکلاسی ها یا مسئولینی که تو رو نشناختند تأسف خوردم. آدمایی که گاهی به عینه به تو حسادت کردن.آدمایی که جلوی اجرای ناب ترین فکرای تو رو گرفتن.آدمایی که نه تنها مانعی رو کنار نزدند که مدام جلوی پات سنگ انداختن. اما تو همیشه پیروز از تمام این نبردها بیرون اومدی.با رمز یا زهرا بهترین کارها رو به سر انجام رسوندی.حتی با وجود اینکه گاهی دل پاکت رو به شدت رنجوندن و اشک رو به چشمات آوردن.و تنها پناه بی پناهی تو,توی این شهر,کسی جز آقامون علی بن موسی الرضا"ع" نبود. بنا بر این تعجب نمیکنم از آدمایی که تو همین فضای مجازی هم دست بر نمیدارن و با کمترین شناخت از تو به خودشون اجازه میدن در موردت قضاوت کنن. کی این آدما با تو سر یه سفره نشستن؟ کی پای تعریف خاطرات خنده دارت ساعت ها از ته دل خندیدن؟ کی پای بحثای علمیت نشستن و از بلندا و عمق تفکراتت حظ بردن؟ کجا کتابخونه ی پر از کتاب تو رو دیدن؟ کی فهمیدن که این تو بودی که عشق به کتابخونی رو در من به وجود آوردی؟ کجا متانت و وقار و حجاب زیبای تو مقابل نامحرم رو دیدن؟ کی از شوق و شور و انرژی بی نظیرت بهره مند شدن؟ روزا و شبای فاطمیه اینا کجا بودن؟ کی فهمیدن اشک ریختن پای درد و دل پر سوز تو ,تو ایام شهادت حضرت مادر (س) چه حسی داره؟ اما چه باک از وجود آدمهای همیشه بی درک و بی ذوق تاریخ! آدمهایی که مخالف نو آوری و خلاقیتند.آدمهایی که کارشون صبح تا شب و شب تا صبح قضاوت های شتاب زده و به دور از انصاف در مورد دیگرانه! بی خیال عزیزم! چه باک از وجود این آدم ها وقتی که این خداست که تو رو می بینه.مگه همین بس نیست؟ البته در کنار همه ی این آدمها کسایی هم هستن که تو رو عمیقا دوست دارن.همیشه در حقت دعا میکنن.آرزوشون پیشرفت و موفقیت توست.کسایی که تو رو می فهمن.چون ارزش های واقعی رو میشناسن. افتخار کن که کسایی مثل عطر یاس,کیمیای ناب,انسان جاری,سیب خیال,برای لیلی، دوستدار علمدار و ...تو این فضا پای ثابت قلم بی نظر تواند. افتخار کن که کسایی مثل فاطمه, سیده فاطمه,طیبه,نرگس, نجمه و ... همراه همیشه ی تو بودند. عزیزم,مثل تو برای عدم اعتماد به فکرای ناب و خلاق,متأسفم و با همه ی وجودم برات آرزوی موفقیت میکنم و مطمئنم یه روزی میاد که خیلی ها پای درس و بحث تو میشینن و استفاده ها می برن.ومطمئنم اون روز تو یه استاد فوق العاده برای دانشجویانت خواهی بود. در ضمن بابت شیرینی دفاعت هم که بستنی بود واقعا خیلی ممنونم.تو اون هوای گرم سر ظهر خیلی چسبید. خلاصه اینکه:خیلی دوست دارم استاد! استاد داور گفت به نظر برخی از مطالب رو بدون ذکر منبع نقل کردید. گفتم نه هر جا از منبعی نقل کردم حتما زیرنویس داره. گفت خیلی از نوشته ها زیرنویس نداره یعنی نظر خودتونه؟ نظر خودتون بر چه اساس؟ گفتم بله استدلال خودم بر مبنای آیاتی که ذکر کردم گفت ولی به نظرم این قلم آیت الله مکارمه البته من مراجعه نکردم ولی به نظر می رسه از ایشون بدون ذکر منبع نقل کردید. گفتم اتفاقا تماما قلم خودمه. . در حالیکه حقیقتا هم استدلالات قرآنی خودم بود و هم با قلم خودم نوشته بودم حتی یک کلمه هم از جایی کپی نشده بود حتی یک کلمه... . البته به قول یکی از رفقا می گفت خوش به حالت بابا یه دکتر نشسته روبه روت و باور نمیکنه نوشته ها از خودته:)) . من خودم خوشحال شدم که تونستم نظری ارائه بدم و با قلمی بنویسم که استاد داور باور نکنه مال خودمه ولی بر این مدل داوری نقدی دارم استاد باید مدرک مستند ارائه می داد باید کتابی می آورد و می گفت ببین تو این مطلب رو از اینجا نوشتی تو سرقت ادبی کردی ولی داور بدون مدرک فقط حدس می زد اینها نمیتونه استدلال یک دانشجو باشه اونم به قلم خودش همین فقط حدس می زد!! ما هنوز به نیروی جوان اعتقاد نداریم. زندگی نامه شهید بهشتی رو می خوندم یک مطلبی از ایشون خوندم که معرکه بود ایشون فرموده بودن یک مدیر موفق باید دوازده ویژگی داشته باشه از جمله شجاعت، تعهد و.... از این دوازده ویژگی ده تاش رو جوونا دارند فقط دوتاشو ندارن تجربه و دانش که اون هم حین کار به دست میاد کار رو بسپرید به جوونا. تو مملکت ما اگه این تکیه و اعتماد به جوونا بین همه باشه مملکتمون بهشت میشه. وقتی حتی در حد یک دست نوشته به نیروی جوان اعتقاد نداریم حتی در حد یک استدلال از قرآن اون وقت چطور میشه کار رو سپرد دست جوونا. هر چند من خیلی انرژی گرفتم این نشون دهنده موفقیت من در برداشت از آیات بود ولی به هر حال باید این طرز تفکر اصلاح بشه. تفکری که استاد داور از همون ابتدا مبناش بر اینه که دانشجو رو کپی پیست ببینه! کاش مبنا، تلاش و دانش دانشجو باشه و در مرتبه بعد بررسی بشه که دانشجو چطور و از کجا نقل کرده! بگذریم... فاطمه بهم میگه آیت الله مکارم:دی:)))) پ.ن: نگران نباشید خیلی نمره ام کم نشد:) 25/19 شدم:) 1- پاکیزگی از صفات زنان بهشتی طهارت و پاکی است. در قرآن کریم بارها هنگام بشارت به زنان بهشتی از عبارت"ازواج مطهره" استفاده شده است.57نساء/25بقره/15آل عمران خداوند کمک بگیریم پاکیمان را افزون کنیم و بر پاکی و پاکیزگی درون و بیرون خود بیفزاییم. پاکیزگی خود،خانه،خانواده. پاکیزگی آراستگی است. لزوما همراه با تجملات نیست. آراستگی زندگی در سادگی است. نمی گویم نباید از زینت هایی که خداوند برایمان قرار داده بپرهیزیم بلکه می گویم آنچه را خدایم فرموده : به آنها دل نبندیم . خود را برای همسر خویش پاکیزه و آراسته کنیم. خانه خود را پاکیزه نگه داریم . زنان بهشتی پاک اند: (ازواج مطهره) پس در بهشت هیچ وقت ممنوعیتی برای بهره گیری ندارند و به نظرم همان پاکی شان خود یک محرک جنسی باشد. 2- گذشت و صلح جویی زنی مسن، شوهرش زن جوانی گرفته بود و به او توجهی نمی کرد. سر آخر هم او را طلاق داد. وقت عده به او گفت اگر در این که به همسر جوانم توجه بیشتری می کنم صبر می کنی رجوع کنیم وگرنه بگذار عده تمام شود و طلاق بگیریم. زن پیشنهاد او را پذیرفت و رجوع کردند. آیه ای در این خصوص نازل شد و عمل آن زن مورد تایید قرار گرفت.128نساء 1- مشارکت در فرزند آوری جایی خواندم که بقای نسل (انسان) یک واجب کفایی است. و حال که امام خامنه ای فرمودند که جمعیت جوان رو به پیر شدن است و فرزند کم داشتن ارزش نیست بلکه تربیت صحیح فرزندان ... زنان شیعه ما این پیام را به جان و دل گوش کنند. در سوره بقره آیه 223خطاب به مردان آمده است که همسرانتان کشتزار شمایند. نساءکم حرث لکم. به جز در یک سری زمانها(آیه قبلش) و یک سری مکانها( در شرع مشخص شده) می توان به سمت این کشتزار آمد تا بذر فرزند کاشته شود. در تفسیر نور ذیل این آیه آمده است که برای داشتن یک محصول خوب باید زمین و بذر هر دو پاک باشند. چقدر تعبیر قشنگ است. و چقدر خداوند با حیا صحبت می کند و از صراحت به الفاظ می پرهیزد. بچه در رحم مادر پرورش می یابد همان طور که بذر در زمین. جالب است که هدف از ازدواج ، فرزندآوری و هدف از آن توشه ای خوب برای خویش فرستادن است.(و قدموا لانفسکم و اتقوا الله) 2- حافظات للغیب از دیگر صفات زنان صالح که در آیه 34نساء گفته شده است این مورد می باشد: (حافظات للغیب بما حفظ الله: ترجمه: در برابر حقوقی که خدا(به نفع آنان بر عهده شوهرانشان نهاده است) در غیاب شوهر (حقوق و اسرار و اموال او را) حفظ می کنند. نکته اول: با توجه به تفسیر نور، به نظر می رسد عفت و حفظ خود از زیرمجموعه این مورد است. در آیه 25 نساء هم شرط بقای ازدواج، پاکدامنی و دوری از روابط نامشروع است: ( محصنات غیرمسافحات) نکته دوم: قابل توجه خانم های ولخرج ! در ترجمه بالا که ترجمه آقای انصاریان است و کمی شرح و تفسیر دارد حفظ اموال شوهر آمده. پس زن خوب باید حسابدار خوبی هم باشد. صفات یک حسابدار را می توان از سخنان حضرت یوسف (ع) دریافت: قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم: یوسف گفت: مرا سرپرست خزانه های این سرزمین قرار ده زیرا من نگهبان دانایی هستم.یوسف/55. پس یک زن خوب علاوه بر امانتداری حداقل باید سوادی در حد پول شمردن داشته باشد. نکته سوم: حفظ عیوب شوهر. این نکته از آیه 187بقره:هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ. (آنها) لباس برای شما(مردان) هستند و شما نیز لباس برای همسرانتان هستید. در ترجمه "مهدی محمودیان" که (ترجمه ای متناسب با سیاق و متن آیه است) لباس عفاف ترجمه شده است و شرح تفسیر المیزان با این ترجمه هماهنگست. به این معنا که زن و شوهر با رفع نیاز هم، یکدیگر را از آلوده شدن به فساد همانند یک لباس می پوشانند. تفسیر نمونه متناسب با کاربردهای لباس معنای بیشتری نشان می دهد: زن و شوهر زینت هم اند، عیوب و گناهان شخصی و فردی یکدیگر را می پوشانند و در برابر گناهان اجتماعی و واگیردار حافظ هم اند. زن از شوهرش پیش مادرش، یا هر کس دیگر بدگویی نمی کند مرد هم همین طور. اگر خانمی توقع دارد که دیگران به همسرش احترام بگذارند نباید عیب های او را فاش سازد.
.
.
.
باور نکرد :) نمره ی امانت داری در نقل قول رو بهم نداد:) چون هنوز هم باورش بر این بود که اینها نظرات و قلم خودم نیست:(
گاهی اصلا گمان نمی کنی ولی می شود
گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا یی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی ...
.
.
.
و گاهی همه چیز آنقدر خوب پیش می رود که می خواهی خود را در آغوش خدا بیاندازی و بوسه بارانش کنی از شکرگزاری....خدایا ممنونتم
احساس میکنم شایستگی این لطف بزرگ را ندارم که در بهترین رشته تحصیلی و در کنار بهترین دوستان دنیا که همگی سرشار از نبوغ و استعدادند در یکی از بهترین دانشگاه ها به تحصیلم ادامه دهم ولی اکنون که خدای مهربانم مرا در کنار این خوبها انتخاب کرده تمام سعی خود را میکنم تا در این مسیر قرآنی فردی مفید برای جامعه و مادری سودمند برای فرزندانم باشم تا خشنودی خدا را به دست آورم و ذره ای از شکر خداوند را به جا آورم.
خداوندا مرا در این راه یاری کن همانگونه که تا حال یاری نموده ای
By Ashoora.ir & Night Skin