. گاهی وقتها بدجور دلم میخواهد اصلا نباشی! یا اگر هستی... نه! همان ب ِه که نباشی!! گاهی هم دلم میخواهد مداد ِ مشکی بردارم و تمام ِ «تو» ها را خط خطی کنم!! یا حتی...! . فکر کردهای مثلا کی هستی؟! یک نفر که مثلا تبسم کند بعد یک دلی تکه پاره شود؟! یا یک نفر که اخم کند و بعد همان دل مثلا فروپاشَد؟! یا یک غروب ِ سرد و دلگیر یکباره هوس رفتن به سرش بزند و برود! و آن وقت یک نگاه ِ خیس تا آخر دنیا پشت ِ یک پنجره خیره شود به انتهای آن کوچه و آن آخرین غروب؟! . . میدانی من اصلا با تو نمیتوانم کنار بیایم! با تمام نوشتههایی هم که یک جورهایی مربوط میشود به تو! نوشتههایی که بند ِ آخرش همیشه میشود: تو ! . انگار از تمام ِ دنیا فقط یاد گرفتهای یک دل را درگیر کنی! بعد که خوب میان نگاهت ورزش دادی بیمارش کردی نابودش کردی آن وقت یک باره بی خبر حتی بدونِ خداحافظی بگذاری و بروی... و دیگر هیچ وقت از انتهای کوچه پیدایت نشود و آن دل... . . کاش از تمام ِ خاطرها بروی... کاش اصلا نباشی! کاش اصلا از اول نبودی! . با تواَم با تو مخاطب ِ خاص! . .
. گاهی حساب میکنم این حجم ِ عظیم نوشتههای عاشقانه! این حجم عظیم تو تو گفتنها... این حجم عظیم قلمزدنهای غمگنانه! این حجم عظیم فکرها و دلهای درگیر! این حجم ِ عظیم جوانهای همیشه دلتنگ! این حجم ِ عظیم مخاطبهای خاص! ..... به کجا میرویم؟! . پس کی قرار است درگیر ِ خدا شویم؟!.... . ناراحتم میکند اینهمه جوانی که قلم میزنند و مخاطبشان کسی است که به قول خودشان شاید دیگر هیچ وقت از انتهای آن کوچه بازنگردد!! . رسما از جامعهی عشاق عذرخواهی میکنم! فقط کمی دلم برای مخاطب ِ خاصی تنگ شده که کمتر مخاطب ما میشود! اللهم عجل لولیک الفرج دیشب پیروزی انقلاب و عروسی سیده فاطمه عزیزم رو با هم جشن گرفتیم! بی نظیر بود! ساعت 9 همه با هم با فرمان عروس تکبیر گفتیم! سیده فاطمه عزیزم! خوشبخت دنیا و سعادتمند آخرت باشی رفیق همیشه سبزم... نقاشی اثر ماندگار خودمه:) بدون هیچ امکاناتی تدوین شده! حتی کاغذ نداشتم روش نقاشی بکشم چه برسه به رنگ آمیزی! بسم الله ... . چند تکه یاسین یک جرعه اخلاص ابریقها لبریز ِ کوثر جامها، سرشار ِ ألرحمن طبق، طبق سورهی أسراء بغل، بغل مریم و طه ... . پهن میشود، سفرهای از جنس ِ نور جایی میان ِ عرش جایی مقدستر از طور... . داناتر از لقمان زیباتر از یوسف حلیمتر از ابراهیم مهربانتر از یونس میزبان ِ من میشود حضرت آرامش مهبط ِ فطرس... . از دست مهربانش جرعه جرعه مینوشم، خدا ! لحظه لحظه میشوم، همجنس ِ آسمان، همرنگ ِ دریا . . بزم ِ مستانهی ما هر روز به پاست! میاَش، قرآن و ساقی، حضرت رضاست... . . . دلا! به دامن ِ این اتصال ِ سبز آویز.... امروز تعدادی از دوستانم کنکور ارشد داشتند! و ما ساعت یک و نیمیها از فردا ترم دو ارشد رو با توکل به خدا آغاز میکنیم. با افتخار به شاگردی قرآن در محضر عترت. یا رسول الله... عمری است در هوایِ کویت، اویس شدهام و در آرزوی رویت... روزی هزاربار از جانب قرَن، قصد مدینه میکنم... اما ! باز ندیده، باز میگردم... میترسم! در حسرت ِ تماشایت بمیرم! . مهمان این نوشته باشید کلیک بفرمایید... سلام به همه نامزدهای محترم انتخابات پارسی نامه جان! یک سری نیازمندیها رو می ذارم اینجا. این پست ویژه شما عزیزان. عدم سوء استفاده برای عموم آزاد است! کلینیک تخصصی ننه زلخیا و دختران سطل آشغال در انواع سایزها جهت سوزاندن، ترقه، دینامیت، بمب هسته ای و سایر مواد افنجاری، و تعدادی جوان اغفال شده جهت شلوغ کاری بعد از انتخاب نشدن شما و همچنین تعدادی شیپور جهت فریاد زدن « تقلب » شده موجود می باشد. پی نوشت: یاد دوره قبلی بخیر:) تقدیم به مدیر محترم پارسی بلاگ جناب مهندس فخری بزرگوار به پاس ِ تلاشهای بیدریغشان در سالمسازی فضای مجازی . بسم الله... . آن شب، حجاز در اضطرابی مبهم به خود میپیچید و آسمان نگران و ملتهب، تو را به تماشا نشسته بود! از شمشیرهای قویترین مردان عرب بغض میچکید و مکه آبستن ِ حادثهای هولناک، در تاریکی شب فرورفته بود! تو، اما! آرام و مطمئن در بستر آرمیدی! انگار هرگز شبی با اینهمه آرامش تجربه نکردهای! بُرد سبز را که روی تنت کشیدی، گویی حریری از بهشت بر تو فرود آمده باشد! تبسم کردی و بستر را به آغوش کشیدی! سرشار رضایت و غرور لبریز آرامش و اطمینان چنان که گویی هرگز پشت این دیوارها، خنجرهایی آخته، در کمینت ننشستهاند! . . فجر ِ صادق، لزران و مضطرب از افق سر برآورد مکه هر لحظه، هنگامهای سخت را انتظار میکشید! تمام کائنات دلهرهی تو را داشت به یکباره مردان عرب بر تو هجوم آوردند! نفس در سینهی حجاز حبس شد! زمان از حرکت ایستاد! و تو سر از بستر برداشتی و بانگ برآوردی: چه خبر شده است؟! تمام ِ نقشههای مشرکان نقش بر آب شد!! توطئهی قتل پیامبر، به دست ِ تو از هم پاشید! سپاه ِ کفر دوباره که نه! هزار باره از ایمان تو شکست خورد! . آن شب خدا تا صبح به وجود تو بر ملائک مباهات نمود با تو بر آسمان فخر کرد و از تو هزار باره بر خویش تبارک گفت... آن شب تو شأن ِ نزول رأفت شدی و تندیس بندگی... آن شب خدا تا صبح تو را ستود... تا صبح در مدح تو آیه نازل نمود... آن شب خدا باز تو را به رخ کائنات کشید.... وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ
- اول ربیع مصادف است با لیلة المبیت... این نوشته رو بدهکار بودم به مولای خوبم - الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین - اجر این نوشته تقدیم به هر کس - حی یا میت- که ذرهای حب علی در دلش باشد. - عمری است بدهکار توام مولا... - لاف عشقی به دل زنم که مپرس... قرار شد به مناسبت نهم ربیع سالروز آغاز امامت امام زمان به اهالی خوابگاه شیرینی بدیم. شیرینی ها رو کانون مهدویت تهیه کرده بود.... یک عالمه شیرینی ... و چون فصل امتحاناست بدون هیچ نیروی انسانی برای تقسیم شیرینی ها!! و تنها نیروهای داوطلب سمانه و من... سمانه از اونجا که خیلی ماهه داوطلب شد و من از اونجا که کلا سرم درد می کنه واسه اینجور کارا ! جعبه های شیرینی ها رو بین خودمون تقسیم کردیم! خوابگاه ها رو هم همینطور: سمانه! این فاز مال تو اون فاز مال من! شیرینی ها رو می بردیم نوی فاز می ذاشتیم زمین و بعد داد می زدیم بچه ها شیرینی شیرینی:) بچه هایی که عمیق در درس فرو رفته بودند و حتی با زلزله هم نمی شد اونها رو از کتابها جدا کرد با شنیدن فریاد شیرینی شیرینی یکهو می ریختند بیرون:) و اونوقت ما از فرصت استفاده می کردیم و می گفتیم نه ربیع آغاز امامت امام زمان مبارک:) باز جلوی فازها من و سمانه به هم می رسیدیم و سایر فازهای خوابگاه رو تقسیم می کردیم - تو برو اونطرف من اینطرف.... پذیرایی خوابگاه ها که تموم شد هنوز شیرینی اضافه مونده بود... و این بهترین فرصت بود برای برآورده شدن آرزوی دیرین من!! همیشه از بچگیم دلم می خواست نیمه شعبان ها پسر بشم! و برم تو خیابون جلو ماشین ها رو بگیرم و شیرینی بهشون بدم! اول این مطلب رو داخل پرانتز بگم دانشگاه ما خیلی بزرگه و فضای دانشگاه خیابون کشی هست و بچه ها با اتوبوس و تاکسی و یا ماشین شخصی رفت و آمد می کنند خلاصه اینکه دانشگاه فردوسی خودش یه شهره! خب حدس زدید چی کار کردم؟! :) رفتیم وایستادیم کنار خیابون جلوی خوابگاه... سمانه با گوشیش مولودی گذاشت و من شیرینی به دست جلوی ماشین ها رو می گرفتم و بهشون شیرینی تعارف می کردم:) برخوردها متفاوت بود بعضی ها از صد کیلومتر اونطرف تر می گفتن عیدتون مبارک! بعضی ها می پرسیدن چه خبره مگه؟! شیشه هر ماشینی که پایین می رفت فوری میگفتم آغاز امامت امام زمان مبارک بفرمایید شیرینی:) بعضی ها تا اسم امام زمان رو میشنیدن اشک تو چشماشون جمع می شد بعضی ها ذکر یا صاحب الزمانی به لب می آوردند بعضی ها لبخند می زدند و بعضی ها اصلا نمی فهمیدن من چی دارم میگم! و حتی یک نفر پرسید إ ظهور کرد؟! ..... :))))) خعلی نافرم خوش گذشت:) کلی انرژی گرفتیم! کلی به ملت انرژی دادیم:)) شیرینی هم که دادیم:) انگار این ساعتی که وقت گذاشتیم برای این کار اصلا از عمرم حساب نشد خیلی حس خوبی داشتم پر از نیروی معنوی پر از عشق پر از محبت و لبخند و حتی اشک! . خلاصه اینکه به برکت کانون مهدویت به برکت سمانه جونم به برکت عنایت آقا امام زمان... امروز از بهترین روزهای عمرم شد. . . امام زمان! نوکرتم به مولا خدا میدونه چقد میخوامت آقا کاش ی روز ظهورت رو به هم دیگه تبریک بگیم نوکرتم به مولا، مولا! پینوشت: عکس : خودم در حال پخش کردن شیرینی:دی بسم الله... دنیای عجیبی است، دنیای ما آدمها! خدا ما را برای ملکوت آفرید و ما به دنیا راضی شدیم! خود را به دنیا بستیم و دائم آه کشیدیم بر آن میوهی ممنوعه که پدر علیه السلام از آن خورد و مهر اقامت در زمین را بر پیشانی ما زد! و پدر را مقصر دانستیم و خود را در جبر ِ خطای پدر محبوس! و حال آنکه زمین، سرنوشت محتوم ما بود! چه پدر فرمان لاتقربا هذه الشجره را میشنید و چه با فازلهما الشیطان به آن نزدیک میشد! نه آن میوهی ممنوعه و نه پدر و نه حتی ابلیس! هیچ کدام در سرنوشت ما دخیل نبود! و این فقط ما بودیم که قالوا بلا ی الَست فراموشمان شد و شد آن چه شد...!! . . و ما اینک، رانده شده از بهشت محتاج عرفاتی هستیم که در آن گم شدهی خود را بیابیم و علّمَ ادمَ اسماءَ کلّها و خدا جرعه جرعه، راه بهشت را بر ما نازل کند فَتلقّی ادَم مِن ربّه کَلمات . محمد علی فاطمه حسن حسین . جرعه جرعه راه بهشت... جرعه جرعه عطر ِ محمدی...
توضیحات: قسمت هایی که با سبز نوشته شده اند آیات قرآن هستند. در تفسیر آیات ابتدایی سوره بقره که داستان رانده شدن آدم از بهشت را بیان میکند آمده است: آن اسمائی که خداوند به آدم آموخت و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد نام مبارک پنج تن آل عبا بود. تذکر: لطفا اول توضیحات انتهای متن رو ملاحظه بفرمایید بعد متن رو بخونید! ممنونم از حضور و لطف تک تک شما عزیزان در این متن از اصطلاحات تخصصی استفاده شده به احتمال زیاد اکثر دوستان غیر طلبه و غیر الهیات با این اصطلاحات آشنا نباشند پیشاپیش از دوستان عذرخواهم! . بسم الله... عَن... عَن... . . . عَن حسینبن علی عَن علی بن ابی طالب عَن رسول الله... . سندش میرسد به پیامبر و از او به خدا! یک حدیث قدسی! یک حدیث ِ قدسی ِ صحیح الاسناد... اما ظنّی الدلالة!! . روایتش صحیح است! درایتش مشکل دارد! . حکایت ِ من است! شدهام، یک حدیث ِ صحیح الاسناد اما ظنی الدلالة! . هزار بار خودم را از اول نوشتهام! حدیث یک حرفیاَم فقط تو را روایت میکند! سندش صحیح است! حتی درایتش هم مشکل ندارد! . عالمان ِ حدیث گواهند بر صحت ِ سند و صداقت ِ متن! . امّا! دلالتش ظنّی میشود وقتی متن ِ حدیث را با عینیت خارجیاش میسنجم!! . حدیث یک حرفیاَم فقط تو را روایت میکند! با سندی که میرسد به پیامبر و از او به خدا! . یک روایت ِ قطعیالصدور صحیحالسند و صحیحالمتن، ظنیالدلالة میشود وقتی عینیت ِ خارجیاش، میشود: مَن! . حدیث یک حرفیاَم فقط تو را روایت میکند، علی! اما... . . سندش میرسد به پیامبر و از او به خدا! یک حدیث قدسی! یک حدیث ِ قدسی ِ صحیح الاسناد... اما ظنّی الدلالة!! شده است حکایت ِ ما شیعهها....
توضیحات: عَن: از.... در نقل روایت، روایتها را به صورت معنعن نقل میکنند. و نام سلسله راویان را پشت هم میآوردند مثلا فلانی به نقل از فلانی به نقل از فلانی... همینطور تا میرسد به پیامبر یا ائمه حدیث قدسی: حدیثی که از خداوند نقل شده باشد. صحیح الاسناد: یعنی در سند معنعن آن راویانی که نام برده میشوند موثق باشند و خود سند هم مشکلدار نباشد. ظنی الدلالة: یعنی معنا و مفهوم و مصداق واقعی حدیث قطعی و یقینی نیست! روایت حدیث: همان سند حدیث درایت حدیث: متن حدیث قطعی الصدور: یعنی به یقین میدانیم این حدیث از معصوم صادر شده. خوش به حال کفتربازها ! توبه که میکنند... کفترهایشان را برمیدارند و میآورند حرم... کاش من هم یک روز کفتر دلم را بردارم و بیایم حرم رهایش کنم و بگویم توبه کردم، امام رضا !
.....
برگ از ما رای از شما
وعده ما روز انتخابات
چلوکبابی برادران
قابل توجه کاندیداهای بی برنامه برنامه در جهات مختلف موجود است.
اتحادیه برنامه نویسان سیاسی
کاندیدای محترم!
اینجانبان جمعی از تین ایجرهای سینمای ایران آمادگی خود را جهت حمایت از مواضع شما بر اساس نرخ سال گذشته اعلام می داریم.
فعالیت های تبلیغاتی خود را به ما بسپارید
تهیه و تنظیم انواع شب نامه هجو کلیه رقبای شما در سطوح خفیف و شدید و سرایش قصیده و مدحیه.
جمعی از شعرای باز نشسته
روزنامه رو به موت جهت مصارف انتخاباتی اجاره داده می شود بشتابید.
غفلت شما موجب نگرانی ماست
نوشتن استعفانامه پذیرفته می شود در انواع سوزناک، تحلیلی، افشاگرانه، براندازانه و...
تخفیف ویژه برای کاندیداهای انتخابات
اتوبوس و مینی بوس فروش و اجاره
جهت سفرهای انتخاباتی شما کاندیدای محترم به مناطق محروم موجود است.
کاندیدای محترم بدینوسیله آمادگی خود را جهت تخریب چهره رقیبان اعلام می داریم.
اتحادیه اسید پاشان سیاسی
ارائه خدمات پاک کردن حافظه در سه سطح کوتاه مدت، بلند مدت و تاریخی مناسب برای کاندیداهایی که می خواهند تصویری تازه از خودشان عرضه کنند.
موسسه مردان سیاه پوش
کاندیدای محترم در این برهه خطیر یک رای هم یک رای است.
پنج هزار تومان می گیریم به شما رای می دهیم.
استخاره فوری، مطمئن، مجرب
پیش از هر گونه ائتلاف، اجماع، انصراف و... با ما مشورت کنید.
استاد اعظم استخاره، دعا نویسی، حرز تضمینی به همراه خدمات ویژه چیزخور کردن رقبا، مناسب برای همه نامزدهای انتخاباتی
سریش مخصوص دو کاره رسید
مناسب جهت چسباندن انواع پوستر به انواع دیوار و چسباندن انواع{
شعار به انواع کاندیدا.بنیاد سروش سریش
ساختن فیلم تبلیغاتی خود را به ما بسپارید.
متخصص در ساختن فیلم تبلیغاتی در اواع جنگی، ملودرام، عشقی، عرفانی، خانوادگی و غیره
موسسه سینمایی چلپاسه
حالا بگید کدوم ستاد شام می ده تا ما همین الان رسما حمایتمونو از کاندیدای محترم اعلام کنیم!!
By Ashoora.ir & Night Skin