دل َ م یک جرعه نجفــــــــــــــــــ میخواهد و دیگر هیچ!
دارم تمام میکنم! راهم بده... آنکس که تو را شکست نمیفهمید آینهی هزارپاره، هزار بار بیشتر نشان میدهد حیدرش را مادر!
. و علی الدنیا بعدک العفا بعد از تو خاک بر سر دنیا... بسم الله... یک سال دیگر هم تمام شد و تو نیامدی... تو تا حالا آمده بودی! سین پنجم :سرودآمدنت سین هفتم، سیمای تو... بیا که بی تو هفت سین هم معنا ندارد... .
این متن از نوشتههای قدیمی من هست. قبلا هم روی وبلاگ گذاشتمش. به خاطر حس قشنگی که توش جاریه خیلی دوسش دارم. تقدیمش میکنم به همه مخاطبای گل وبلاگمون. و آرزو میکنم سالی سرشار رضایت امام زمان داشته باشید. دم تحویل سال برای فرج آقا دعا کنید. دارم میرم واسه مامانم خونه تکونی کنم:) نوکرشم هستم مخلصشم هستم:) شاید یه مدتی ننویسم:) نگرانم نباشید:) التماس دعا بسم الله... بارها گریختم و هر بار در تنگاتنگ ِ گریز دریا از هم شکافت و فرصت ِ رهایی نصیبم شد امّا من به نیمهی دریا نرسیده دست دراز کردم و فرعون را از غریق شدن رهاندم! و هر بار آن سوی نیل، باز من بودم و فرعونی که ادعای خدایی میکرد! . . گریز چارهی من نیست وقتی از فرعون، دل نمیکنَم و وقتی حتی اگر بی فرعون از نیل گذر کنم سامری، رهایم نخواهد کرد! . . چارهی من چیز ِ دیگری است جز شکاف ِ نیل و فرار از مصر! من تبری میخواهم، بر دوش که دل َم را جرأت دهد برای مصاف! تبری که با آن قطعه قطعه کنم هر چه فرعون است و سامری! و از جا برکَنم هر چه تعلق است و وابستگی! . چارهی من همین است! باید تبر برگیرم... . . این متن بر مبنای آیات زیر نوشته شده است: بسم الله... پیش از این چیزی به اسم کم آوردن در واژهها نبود! چیزی به اسم غم حسی شبیه ناامیدی اصلا خبری از این حرفها نبود! اینجا اما انگار، غم کلیدوازه است! کم آوردن عادت و ناامیدی حرفه است! . عـــــــاشقی زشت و نازیبا معشوق، سنگدل و بیوفا! . عــــــــــــــــــشق اگر عشق باشد! پر است از رویش و سرزندگی حرکت و بالندگی . این چه عشقی است که پشت میکند به هر چه احساس و عاطفه! و چنگ میزند به هر چه مهر و محبت! عاشق را درهم میشکند؟! زندگی را جهنم میکند؟! این چه عشقی است که جز انـــــــــدوه و آه ارمغانی ندارد؟! . عشــــــــــــــق شورآفرین است همیشهی عاشق، بهار است! امید و نور و زندگی تبسم و شور و بالندگی عاشقی یعنی این! نه اینهمه خمودگی و تنهایی اینهمه انتظار سرد و اینهمه بیوفایی! . معشوق اگر معشوق باشد زنده میکند عاشق را نَفس ِ تازه میدهد لحظه لحظهاش را معشوق اگر معشوق باشد بیوفایی در مرامش نیست! . عشق اگر پاک باشد بهشت میشود، زندگی شور میگیرد جوانی! . عشق اگر پاک باشد.... . . معشوق ِ عشقهای پاک همیشه بر عاشق مشتاقتر است تا عاشق بر او.... بسم الله... کاش یک بار هم که شده دم ِ افطار برسم! درست، همانوقت که سفره را گشودهاید... . در را بکوبم و نالهام را بلند کنم به اسی_____رم اسیرم گفتن! . آن وقت تو بلند شوی تا افطارت را بر من ببخشی! و تمام ِ آنها که گرد ِ آن سفرهاند به تبع از تو... . در را به رویم بگشایی و افطار را بگذاری روی دامنم... . آن وقت، من به پایت بیفتم اشک بریزم و التماست کنم که من طلب ِ نان نکردم! من آمدم تا رهایم کنی... . بگذار اینبار پایان قصه آیهی دیگری نازل شود! هل أتی بر من گذشته من، حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ َ م را در إمّا کَفورا سر کردهام! 1 ..... بگذار من شان نزول ِ پناه جستن باشم و تو تفسیر ِ روشن ِ پناه.....گاه! 2 . . طلب ِ نان نکردم! آمدم تا برایت قصه کنم اسارت ِ هزار و چهارصد سالهام را...! . دمی کنارم بنشین تا نشانت دهم مُهری که به نشان ِ اسارت داغ زدهام بر عمق ِ جانم! . . کاش یک بار هم که شده دم ِ افطار برسم! درست، همانوقت که سفره را گشودهاید... . در را بکوبم و نالهام را بلند کنم به اسی_____رم اسیرم گفتن! . آن وقت تو بلند شوی تا بگشایی تمام ِ بندهایی که نَفس بر گلوگاه ِ ایمانم بسته! و تمام ِ آنها که گرد ِ آن سفرهاند به تبع از تو... . . در را به رویم بگشایی و آرام، آرام یک به یک بندها را از هم بگشایی و هر لحظه رهاتر و رهاترم کنی... . آن وقت از آسمان نرم نرمک در مدح ِ تو تبارک نازل شود... 3 و در احوال ِ من رحمت... 4 . . آخر ِ قصه زیاد هم فرق نکرد باز هم درود بر تو و دم ِ مسیحائیت علی . آن بار نان دادی و من اینبار، جان میگیرم از عطای تو... . کاش یک بار هم که شده دم ِ افطار برسم..... . . . این متن بر مبنای شان نزول سوره مبارکه دهر نوشته شده داستان نزول دهر را در همین وبلاگ بخوانید: تب عشق آیات مربوط به هر قسمت از متن با شماره، مشخص شدهاند و در انتهای پست آمدهاند ممنونم که نوشتههای قرآنی من رو با تطبیق به آیات میخونید:) .
عکاس: مهدیه جونم:) . 1. هَلْ أَتَى? عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا / انسان1 آیا بر انسان زمانى از روزگار گذشت که چیزى در خور ذکر نبود ؟ إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا / انسان2 ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس 2. وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ / توبه6 و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست ، پناهش بده 3. فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ / مومنون14 4. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ / بقره173 خدا بسیار آمرزنده و مهربان است بسم الله... دل است دیگر گاهی بیاختیار همینطور بیهوا یکباره هوایی میشود! کاری َش هم نمیشود کرد! . دل است دیگر اختیارش دست من نیست که! دست ِ خودت است اختیارش نه! خودش! دست ِ خودت است...! و تو هر وقت اراده کنی موج بر آن میزنی بیتابش میکنی تکانش میدهی... . مثل ِ همین الان که اراده کردهای در هم فروپاشی َش! و دل َم دارد از جا کنده میشود بس که تنگ شده است برای تو... . دل است دیگر نمیشود کاری َ ش کرد دست توست... . . کریمی دیگر آقا، مثل ِ تمام پدرانت. . زود پاسخ میدهی... . همینطور بیهوا هوائیت شدم و تو بیدرنگ اجابتم کردی... . و حالا من با صدهزار غزل ِ دلتنگی راهی ِ جمکرانت میشوم آقا! . چه زود پاسخ گفتی دلتنگیَ م را و اشکی که نجیب و آرام سرازیر شد در دوری َت.... . السلام علی ربیع الانام و نضرة الایام... . انشاالله چند روزی میهمان امام زمان و عمه جانشان هستم... . بروبچز ِ قم قرار ما ایوان آیینه :دی بسم الله... صحن ِ قدس را دوست دارم اولین روزها که شده بودم همسایهی حرم با، بابا آنجا قرار گذاشتیم و از دلتنگی ِ همان روز صحن قدس هوایش همیشه فرق داشت! . دیروز یک آشنای قدیمی را همانجا دیدم ورودی همان صحن و دیدار ِ بابا برایم زنده شد و هوای صحن دوباره تازه شد! . خیلی وقت میشد ندیده بودم َش از امتداد ِ آن روز تا همین دیروز! . و دیدار ِ حرم برای ِ من هدیه بود اجر بود جواب ِ یک انتظار ِ دور بود! انگار، پاسخ ِ یک امن یجیب بود! . چقدر دل َ م میخواست بالاخره بیاید حرم با همهی همراهانش و یک دل ِ سیر کنار ِ پنجره فولاد نفس بکشد و به اندازهی تمام ِ دلتنگیهایش ضریح را تماشا کند.... . بالاخره آمد و همین برای من بس بود! دعایم مستجاب شده بود! . چقدر آشنا بودیم چقدر احساس ِ خواهرانهام جوانه زده بود و چقدر تمام ِ حرفهایم تمام شده بود! . همیشه همینطور بود از جایی که هیچکس حسابش را نمیکرد همه چیز درست میشد مثل ِ شبهای فاطمیه... مثل ِ اردوهای راهیان مثل تمام ِ وقتهایی که صاحب ِ این حرم تمام ِ نداشتنهایم را جواب میداد* و هیچ وقت بیجوابم نمیگذاشت... . حالا هم همه چیز خوب بود خیلی خوب... و آقا دوباره همه چیز را جور کرده بود همه چیز... . دیدار ِ حرم برای ِ من هدیه بود اجر بود جواب ِ یک انتظار ِ دور بود! انگار، پاسخ ِ یک امن یجیب بود! . همه چیز خوب بود خیلی خوب... . . *تمام فاطمیه ها، اردوها و کارهایی که به نحوی مسولیتش دست من بود همیشه به لطف آقا همه چیزش جور میشد.... روی اولین روز مدینه کلیک بفرمایید:) بسم الله... مهندسی شغل انبیاست! ابراهیم خانهی خدا را ساخت و اسماعیل کمککارش بود. نوح کشتی ساخت. و داوود با مواد سروکار داشت! مس و آهن! ذوالقرنین سدّی ساخت عظیم که نه میشد از آن بالارفت و نه در آن منفذی ایجاد کرد! . مهندسی شغل انبیاست و خدا انبیائش را به هندسهی کارشان ستوده است! . مهندس باید کارش به تأیید خدا برسد مثل ابراهیم رَبّنا تَقَبّل مِنّا إنّک أنتَ السّمیعُ العَلیم.1 مهندس باید کارش با یاد ِخدا باشد! مثل ِ نوح وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیم.2 مهندس باید لحظه لحظهی کارش نور باشد مثل ِ داوود لوَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدید.3 مهندس باید کارش را دقیق و محکم انجام دهد مثل ِ ذوالقرنین فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً.4 مهندس باید کارش از هر لحاظ بینظیر باشد مثل ِ خدا ! لَقَدْ خَلَقْنَا الانْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم.5 مهندسی شغل انبیاست مهندس باید خودش را با سیرهی انبیا بسنجد... . 1. 127بقره 2. 41هود 3. 10سبأ 4. 67کهف 5. 4تین . تقدیم به همه مهندسهای عزیز ایران اسلامی مخصوصا داداشی مهندسم مهندس فخری عزیز مهندس مهدیه عزیزم مهندس نوشتارهای زیبای گلم مهندس اخراجی نازنینم و همهی مهندسای خوب پارسی بلاگی. البته مهندسین اصلی جامعه ماییم ما که مهندس روح و جان و ملکوتیم:) جامعه قرآنیون و طلاب و فامیل وابسته جناب عابدینی جناب کیمیای ناب جناب قمی روزمون مبارک:) . دوستان گلم لطفا بعد از خوندن برداشت های قرآنی بنده به قرآن مراجعه بفرمایید و سوالی اگر بود ما در خدمتیم در پست بابا باید شعیب باشد نام سوره رو اشتباهی تایپ کرده بودم ممنونم که هیچ کس ما رو زیر سوال نبرد:) . دو راه برای خانوم مهندس شدن: یا اینقد درس بخونی که مهندس بشی یا زن مهندس بشی:) بسم الله... میان ِ حیرت هزاران قلم به دست سر از کجاوه برآورد: اما آنچه گفنم شرط دارد! . . . کاروان رفت و شرط را با خود برد! و هزاران هزار با طلا نوشتند شرط دارد...! شرط دارد...! شرط دارد...! . کسی اما شرط را نفهمید! . . بانو دل َ ش برای نفهمیدن ِ مردم سوخت! پس با کاروانی از جنس ِ نور عزم ِ سفر کرد! کاروان هر کجا منزل گرفت بانو با مردم از شرط گفت! . . بانوی آسمان گر چه هرگز به مقصد نرسید گرچه وقت ِ رفتن هنوز، دلَ ش تنگ ِ شرط بود اما پیامش را برای همیشه بر دل ِ تاریخ حک نمود: سعادت، شرط دارد! شرط را باید دریافت به هر قیمتی حتی به قیمت ِ جان! . سعادت شرط دارد... خود را به امام باید رساند با امام باید بود با امام باید ماند حتی به قیمت ِ جان... . . این نوشته برداشتی بود از حدیث شریف سلسلة الذهب و حرکت بانوی مهربانیها به سمت ایران برای پیوستن به برادر برای پیوستن به امام ِ زمان شان... . رحلت بانو تسلیت... تعجیل در فرج صلوات...
هفـت سـین امسال را نذر آمدن تو کردم
آینه را شکستم شاید خودبینی ام کمتر شود شاید به انتظار نزدیکتر شوم
ماهی را به دریا سپردم شاید رهایی او یکی از هزاران زندانی ما آدم ها را از بند غرورمان آزاد سازد جای سنبل گلدان ها را پرازنرگس کردم
جای شمعدان های آینه را با شاخه های یاس عوض کردم
با سین اول به تو سلام دادم:"سلام علی آل یاسین "
سین دوم:سجاده! سجاده ام را بازکردم طنین ِ " ایاک نعبدوایاک نستعین" صد مرتبه در قامت نمازم پیچید، شاید دست توسلم به دامان تو رسد...
ساعت را روی سفره گذاشتم تا ساعت های نیامدنت را شماره کنم تا ساعت آمدنت را ثانیه به ثانیه انتظارکشم
برای سین چهارم خواستم سبدی بگذارم پر از لحظه هایی که انتظارت را کشیده ام پر از لحظه هایی که به یادت بوده ام پر از لحظه هایی که برای تو بوده ام اما شرمنده ام که سبد را باید خالی بر سر سفره بگذارم که اگر در این سبد لحظه ای تنها یک لحظه می بود ...
سین ششم:سبزی بیرق تو
سین هفتم؟؟!!
سلام
سجاده
ساعت
سبد
سرود
سبزبیرق
سین هفتم؟؟
سین هفتم؟!
سین هفتم؟!
آری سیمای تو هفتمین سین سفره هفت سین ماست
وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ / بقره50
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ / بقره51
وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا / انبیا57 و 58
By Ashoora.ir & Night Skin