بسم الله...
صحن ِ قدس
را دوست دارم
اولین روزها که شده بودم
همسایهی حرم
با، بابا
آنجا قرار گذاشتیم
و از دلتنگی ِ همان روز
صحن قدس
هوایش همیشه فرق داشت!
.
دیروز
یک آشنای قدیمی را
همانجا دیدم
ورودی همان صحن
و دیدار ِ بابا برایم زنده شد
و هوای صحن دوباره تازه شد!
.
خیلی وقت میشد
ندیده بودم َش
از امتداد ِ آن روز
تا همین دیروز!
.
و دیدار ِ حرم
برای ِ من
هدیه بود
اجر بود
جواب ِ یک انتظار ِ دور بود!
انگار، پاسخ ِ یک امن یجیب بود!
.
چقدر دل َ م میخواست
بالاخره بیاید حرم
با همهی همراهانش
و یک دل ِ سیر
کنار ِ پنجره فولاد نفس بکشد
و به اندازهی تمام ِ دلتنگیهایش
ضریح را تماشا کند....
.
بالاخره آمد
و همین برای من بس بود!
دعایم مستجاب شده بود!
.
چقدر آشنا بودیم
چقدر احساس ِ خواهرانهام جوانه زده بود
و چقدر تمام ِ حرفهایم تمام شده بود!
.
همیشه همینطور بود
از جایی که هیچکس حسابش را نمیکرد
همه چیز درست میشد
مثل ِ شبهای فاطمیه...
مثل ِ اردوهای راهیان
مثل تمام ِ وقتهایی که
صاحب ِ این حرم
تمام ِ نداشتنهایم را جواب میداد*
و هیچ وقت
بیجوابم نمیگذاشت...
.
حالا هم
همه چیز
خوب بود
خیلی خوب...
و آقا
دوباره
همه چیز را جور کرده بود
همه چیز...
.
دیدار ِ حرم
برای ِ من
هدیه بود
اجر بود
جواب ِ یک انتظار ِ دور بود!
انگار، پاسخ ِ یک امن یجیب بود!
.
همه چیز خوب بود
خیلی خوب...
.
.
*تمام فاطمیه ها، اردوها و کارهایی که به نحوی مسولیتش دست من بود
همیشه به لطف آقا همه چیزش جور میشد....
روی اولین روز مدینه کلیک بفرمایید:)
By Ashoora.ir & Night Skin