آسمان، بودنش را از آن خانه دارد و جان ِ زمین، بند، در نفسهای اهل ِ آن خانه است کوچه هر روز پهن میکند بوسههایش را زیر ِ قدمهای اهل ِ آن خانه و آن خانه مست میشود از دلانگیزی ِ حضور ِ ساکنانش . خانه، مست زمان، مات کوچه گرم ِ مباهات... . به ناگاه، زفیر ِ نعرهای ملکوت ِ کوچه را درهم میشکند! دستهایی پلید خشمآلود و بیامان روی ِ در، نقش ِ نفرت میزند! . هیزم آوردهاند و بند و ریسمان و شلاق... . صدای نعرهها بالا میگیرد اگر علی از خانه خارج نشود خانه را با اهلش به آتش میکشیم! . و فاطمه، آمده است پشت ِ در شاید حیا کنند از یادگار پیامبر... . کوچه در التهاب شهر آبستن ِ هنگامهای هولناک... . نعره و کینه و فریاد و بغض یاد ِ خیبر، بدر و حنین و احد و پیامبری که دیگر نیست! و حیایی که نمیکنند این مردم . به ناگاه در شعله میکشد و فاطمه حتی فرصت نمیکند از پشت ِ در به سویی دیگر رود! و در با لگدهای نفرینشدهای پشت به دیوار میشود...! . و زهرا بین در و دیوار... . فضه! بیا! شکستههای فاطمه را از زمین بلند کن... . . دوباره آمدهاند و باز آتش آوردهاند و سیلی و شلاق... .
دوباره آمدهاند... اینبار نه به آن کوچه نه به آن خانه که اینبار کوچه به وسعت ِ یک صحراست و خانه به عدد ِ تمام ِ خیام ِ یک حرم... و فاطمههایش به روایتی 82 تن... . جنگی سخت نابرابر...! یک لشکر مرد ِ جنگی و یک عده کودک و زن...! . با اسب میتازند و خیمه به خیمه آتش میریزند روی حرم... و یک به یک، طفل به طفل سیلی و شلاق میبارند و گوشواره و معجر به غنیمت میبرند... و طفلان حتی فرصت نمیکنند از میان آتش به سوی دیگر روند... و آتش به دامنها میگیرد و سیلی و شلاق به صورتها... . زینب! بیا! خیمهای نیمسوخته علم کن حرم ِ هزار تکه را دوباره حرم کن... . . تاریخ هرگز نتوانست حرمت ِ شکستهی آن خانه را جبران کند... اشکی اگر جاری شد برای مهدی فاطمه عج دعا کنید.
By Ashoora.ir & Night Skin