سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

آسمان، بودنش را از آن خانه دارد

و جان ِ زمین، بند، در نفس‌های اهل ِ آن خانه است

کوچه هر روز پهن می‌کند بوسه‌هایش را

زیر ِ قدم‌های اهل ِ آن خانه

و آن خانه مست می‌شود

از دل‌انگیزی ِ حضور ِ ساکنانش

.

خانه، مست

زمان، مات

کوچه گرم ِ مباهات...

.

به ناگاه، زفیر ِ نعره‌ای ملکوت ِ کوچه را در‌هم می‌شکند!

دست‌هایی پلید

خشم‌آلود و بی‌امان

روی ِ در، نقش ِ نفرت می‌زند!

.

هیزم آورده‌اند و بند و ریسمان و شلاق...

.

صدای نعره‌ها بالا می‌گیرد

اگر علی از خانه خارج نشود خانه را با اهلش به آتش می‌کشیم!

.

و فاطمه، آمده است پشت ِ در

شاید حیا کنند از یادگار پیامبر...

.

کوچه در التهاب

شهر آبستن ِ هنگامه‌ای هولناک...

.

نعره و کینه و فریاد و بغض

یاد ِ خیبر، بدر و حنین و احد

و پیامبری که دیگر نیست!

و حیایی که نمی‌کنند این مردم

.

به ناگاه در شعله می‌کشد

و فاطمه حتی فرصت نمی‌کند از پشت ِ در به سویی دیگر رود!

و در با لگدهای نفرین‌شده‌ای پشت به دیوار می‌شود...!

.

و زهرا بین در و دیوار...

.

فضه!

بیا! شکسته‌های فاطمه را از زمین بلند کن...

.

. 

دوباره آمده‌اند

و باز آتش آورده‌اند و سیلی و شلاق...

.

دوباره آمده‌اند...

این‌بار نه به آن کوچه

نه به آن خانه

که این‌بار کوچه به وسعت ِ یک صحراست

و خانه به عدد ِ تمام ِ خیام ِ یک حرم...

و فاطمه‌هایش به روایتی 82 تن...

.

جنگی سخت نابرابر...!

یک لشکر مرد ِ جنگی و یک عده کودک و زن...!

.

با اسب می‌تازند و خیمه به خیمه

آتش می‌ریزند روی حرم...

و یک‌ به ‌یک، طفل ‌به ‌طفل

 سیلی و شلاق می‌بارند

و گوشواره و معجر به غنیمت می‌برند...

و طفلان حتی فرصت نمی‌کنند

از میان آتش به سوی دیگر روند...

و آتش به دامن‌ها می‌گیرد

و سیلی و شلاق به صورت‌ها...

.

زینب!

بیا! خیمه‌ای نیم‌سوخته علم کن

حرم ِ هزار تکه را دوباره حرم کن...

.

.

تاریخ هرگز نتوانست حرمت ِ شکسته‌ی آن خانه را جبران کند...

اشکی اگر جاری شد برای مهدی فاطمه عج دعا کنید.

 



نوشته شده در جمعه 91 آبان 26ساعت ساعت 3:9 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin