*مرا از زیاده ی گِل تو خلق کردند... و آن گِل مقدس، مشک بارید در لحظه لحظه ی خلقت من... و نور پاشید در ذره ذره ی وجودم... و تمام هستیم به عِطر تو متبرک شد... و بنای خلقت من بر عشق ِ تو شد... و من از همان لحظه نخست عاشق شدم... و ضرباهنگ دلم، عطش ِ تو گرفت... و تا لب گشودم، « تو » در من جاری شدی... و تا چشم گشودم خود را میان مجلس تو یافتم... و إنی سلمٌ... جرعه جرعه بر من نازل شد... و هر گوشه ی دلم هزار حسینیه به پا شد... و نگاهم از عِطر سیب پر شد...و دلم از حسرت شش گوشه... و تا یاد دارم مقیم حسینه های توأم.... من از ازل مصیبت زده ی داغ توأم... و من از همان لحظه نخست عاشق شدم... . هوائیت شده ام... . پ.ن: ترکیب ِ باب... باب...های کودکیم، ارباب شد! و من با تو سخن گفتن آغاز کردم... پ.ن: روزمرگی یعنی تکرار دیروز! اگر دیروز من تویی! بگذار گرفتار روزمرگی شوم... بگذار هر روزم تکراری شود إنی سلمٌ لِمن سالمکم... پ.ن: مرا از زیاده ی گل تو خلق کردند... خلقت من با تو آغاز شد... دیروز من تویی! بگذار گرفتار روزمرگی شوم... پ.ن:بی تاب شده ام... دق می کنم، ارباب!... پ.ن: ارباب!.... *حدیث: شیعیان ما از زیاده گل ما خلق شده اند.
.
.
.
مرا از زیاده ی گِل تو خلق کردند...
.
.
ارباب!
By Ashoora.ir & Night Skin