سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

اول نوشت: این نوشته را فقط خودم می فهمم و البته آنهایی که پای قیدار فهمشان بیجک گرفته باشد!

 هر چه علی تو عالم هست، هر چه حیدر تو عالم هست، هر چه صفدر تو عالم هست، اعتقاد کن هر چی اسم مشدی هست تو عالم، باید یک داش اولش اضافه کرد... اگر یک رضا باشد تو عالم که قرار باشد اولش داش اضافه شود خودتی داش رضا، خود ِ خودت.
ما که کسی لنگ جلومان نمی اندازد و بیرون گودیم، ما ذوب آهن اصفهان هم که بشویم نعل اسب اهل قلم –البته از نوع متعهدش
  J 
 - هم نیستیم اما بعضی جاها فهممان خوب بیجک می گیرد!
 قلم ها هم بو دارند...
بعضی قلم ها ته شان جان دارد! – من از چیزهایی که ته شان جان دارد خوشم می آید- بعضی قلم ها ته شان جان دارد! بو، دارند، بوی کتاب کهنه در ملات تازه، بوی زغال سنگ شمشک در آجر، بوی آبگوشت هر روزه ی تغار، بوی خاک خیس خورده از آب پاشویه ی سید در لنگر پاسید، بوی دود آتش میان خاک باران خورده، و بوی مَرد وقتی غروب به غروب اول با کارگرهای سنی حساب صاف می کرد و «حق، حق» می گفت...
اما بعضی قلم ها، بودارند! بوی قلوه سنگ رودخانه، بوی نفت سیاه بی صاحبی که دست پسر افتاده، بوی نان و پنیر کپک زده ای که صاحب کارهای دیگر نمی دادند، بوی عفن عرق پا در چکمه ی بلند پدر در همه زمین های مرغوبی که صاحب کارها مجبور بودند از بنیاد پدر و پسر بخرند...
بعضی قلم ها برای گاراژ شاهرخ قرتی خوبند نه برای هیئت ارباب، کاغذی را که خط خطی کرده اند اگر بزغاله های هیئت بخورند گوشتشان حرام می شود و همین است که تا نیم ساعت شلتون و هاشم ها باید دور حیات عمارت بدوند و دنبال بزغاله هایی باشند که رستاخیز ِ این قلم ها را به نیش کشیده اند!!
اما حاصل ِ بعضی قلم ها را باید که قاتی کنیم با ملات و بریزیم توی پی، تا کار عمری شود!! بعضی قلم ها از جنس نَفَسند!! حتی گاهی لازم است صاحب قلم را –صاحب نَفَس را_  ببری سمت پی خشک نشده تا ناغافل پایش فرو رود در ملات و جای پایش بیفتد روی بتن خشک نشده! بعد نگذاری احدالناسی دست به این نقش بزند تا خودش را بگیرد، تا بشود قدم گاه ِ صاحب قلم –صاحب نَفَس- بعضی قلم ها از جنس ِ قدمگاهند! تبرکند و نورانی...
بعضی قلم ها از جنس نقشند! نقشی را که انداخته اند روی پلاکی برنجی همیشه باید یا جلوی نگاهت باشد یا روی سینه ات! پلاک برنجی «یارب نظر تو برنگردد»شان همیشه باید آویخته باشد یا جلوی چشم یا روی سینه!
داش رضا!
قیدار را خواندم، انگشتری فیروزه ای بود که بوی بهشت می داد بس که خوش رنگ بود. قلمت انگار به عشق، فیروزه می دهد به معمار برای بی حساب شدن در قبل گودی که به عشق ساخته! می دانم گرفتی! پاک ِ پاک، خودت ختم ِ فهمیده هایی. این را به جد گفتم! فقط ترکیب جمله اش شد شبیه قواره ی حرف های شلتون! و گر نه هر کس تو را بشناسد داش رضا! وقتی من می گویم ختم فهمیده هایی فقط می گوید: «حق، حق!»
قلمت بو، دارد! بوی کتاب کهنه در ملات تازه، بوی زغال سنگ شمشک در آجر، بوی آبگوشت هر روزه ی تغار، بوی خاک خیس خورده از آب پاشویه ی سید در لنگر پاسید، بوی دود آتش میان خاک باران خورده، و بوی مَرد وقتی غروب به غروب اول با کارگرهای سنی حساب صاف می کرد و «حق، حق» می گفت...
 قیدار را خواندم، ته اش جان داشت، مثل دلیجان، مثل شهلا جان!...
قلمت ته اش جان دارد! من از چیزهایی که ته شان جان دارد خوشم می آید!
داش رضا! مرامت قیداری است! این را از قیدارت فهمیدم! پس می شود تو را رضاخان هم خطاب کرد! نکند امیر خانی که می گویند برای همین است رضا خان؟!
اما رضاخان می شود شبیه اسم پدر که مجسمه ی سنگی پسرش میان میدان بیست و چهار اسفند عاقبت زمین خورد! لابد امیرش را برای همین اضافه کرده اند تا رفع شباهت شود با اسم نالوطی ها!
داش رضا امیرخان! مرامت قیداری است...
قلمت ته اش جان دارد...
قلمت بیمه ی جون.
قیدار حالی داد به ما!

قیدار

طلانوشت: ارباب فقط یکی است تو عالم...

پ.ن: کتاب هایی که ته شان جان دارد را مداد به دست می خوانیم! یک مداد طوسی! بدنه اش مثل فردوسی طوسی است و خودش مثل شلتون سیاه! با این حساب می شود قاطی جماعت سیاه و سفیدهاش کرد!! مدادمان نباشد کتاب خواندنمان نمی آید! گاهی زیر جمله ای خط می کشیم و گاهی رونوشت برمی داریم و گاهی با اعتماد به نفس حاشیه و تعلیق می زنیم!! همه ی کتاب هایی که ته شان جان دارد را با این مداد می خوانیم! هر کتابی نه! فقط جان دارها را!!
داش رضا! قیدارت پیش ما خَعلی حرمت داشت که با این مداد تا جان ِ تهش رفتیم!

آخر نوشت: کتاب های داش رضاامیرخانی را هر کجا گیر آوردید بخوانید! قیدارش را حتما و حتما بخوانید البته به شرطی که با فهم بیجک شده بخوانید خیلی حرف دارد با مرام!

آرزو نوشت: کاش نوشته ام را بخوانی داش رضا...

تذکر: یکی دیگر از کتابهای این نویسنده ی عزیز در این وبلاگ معرفی شده برای آشنایی با داستان سیستان این لینک را ملاحظه بفرمایید



نوشته شده در سه شنبه 91 مرداد 31ساعت ساعت 3:27 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin