سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

بسم الله...
.


اول غروب
دمدمه‌های اذان
درست همان دمِ افطار!
.
زانوهایم شل شد
همانجا
یک گوشه از حریمت
افتادم روی زمین
و با تمام وجود
های و های
شروع کردم به گریه!
.

حالا من آمده‌ام
درست همان لحظه‌های نزول هل أتی
درست دمِ خانه شما
.
آمده‌ام
شاید از آمد و شد جبرئیل
چیزی هم به جان من بگیرد!
شاید در هلهله ملائک
در آن شور ملکوت
در آن تبارک‌های بی‌امان
شاید در آن شلوغیِ عرش!
خدا را چه دیدی!
من هم به اشتباه قاطیِ شما شدم!
.
.

تند و بی‌وقفه می‌خوانم
إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا

الحمدلله که شما عطا می‌کنید
بی آنکه از من چیزی بخواهید

و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا
الحمدلله که شما عطا می‌کنید
بی‌آنکه از من بپرسید آیا تو از ما هستی؟!

.
چقدر خوب شد که هل أتی نازل شد!
اگر هل أتی نبود...

نه!
نمی‌شود که هل أتی نباشد!
.
تا شما هستید
هر روز
بی‌وقفه
بی‌امان
هل أتی
می‌بارد از آسمان
.

این منم که باید
خودم را برسانم
زیر این بارش‌های بی‌امان
و ببندم چتر سیاه گناهم را
تا زیر رحمت شما
خیس شوم
آنقدر خیس
که چادرم روی سرم سنگینی کند
کفش‌هایم سر بخورد
و نتوانم قدم از قدم بردارم!

آن وقت
شمـــــــــــــــــــا
تبسم کنید
و بگویید
حالا کجا می‌خواهی بروی!
همین‌جا
پیش ما
بمــــــــــــــــــــــــــان!
.
.

من شما را
و هل أتی را
عجیب دوست می‌دارم...



نوشته شده در چهارشنبه 95 مهر 7ساعت ساعت 8:19 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin