میخواهد روی ِ دیوار ِ خانهاش طرحی از خودش بزند... یک تجلّی ِ محض نقشی از شکوه تصویر ِ یک عظمت... . چارچوب ِ یک در، روی ِ دیوار ِ صحن قاب ِ خوبی است، برای ِ تصویر کردن ِ آنهمه شکوه و رحمت... و شاهکار ِ آفرینش، میان ِ این قاب همان تصویر ِ ناب است همان، بازتاب ِ صاحبخانه... . پس امر میکند تمام ِ درهایی که به خانهاش باز میشود، بسته شوند! جز همان یک در ! همان دری که به آن خانه باز میشود... همان خانهای که آینهبندان است و آینهها هر لحظه لبریز میشوند از انعکاس ِ خدائیش... . پس، پیامبرش را مأمور میکند به سدِّ ابواب... . تمام درهایی که به مسجد باز میشود باید بسته شوند جز یک در . در ِ علی... علی همان تجلی ِ محض است... همان، تصویر ِ خدا... . من دری را باز نگذاشتم و دری را نبستم مگر به فرمان ِ خدا این پاسخ ِ پیامبر است در اعتراض ِ صحابی به بسته شدن ِ درها و بازماندن ِ همان یک در... . تلمیح ِ بینظیری است در این فرمان! تنها یک راه به خدا میرسد... تنها یک در به مسجد باز میشود... فقط همان یک در... در ِ علی... . این پست تقدیم به آن بانویی که پشت آن در ماند... همان دری که سوخت و خاکستر شد... در ِ علی... . ایام سدِّ ابواب بر شما مبارک. اجر این نوشته تقدیم به هر کس -حی یا میت- که حب ِ اهل ِ آن خانه - همان خانهای که درش باز ماند رو به مسجد_ در دلش باشد.
By Ashoora.ir & Night Skin