سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

بلا بزرگ شده است و پرده ی مصیبت بر ما سایه افکنده...
پرده ها دریده و امیدها قطع گشته...
زمین با تمام بزرگیش بر ما تنگ آمده است و آسمان بر ما بخیل گشته...
.
.
.
چند نفرمان این را درک می کنیم؟! چند نفرمان حقیقتا می فهمیم؟!
قصه این است تا ما نفهمیم بلازده ایم، تسکینی برای مصیبت هایمان نخواهد آمد...
تا امید ما از غیر قطع نشود، تا ما دل در پی یاری ناچیز این و آن داشته باشیم، امید حقیقی نخواهد آمد...
تا ما نفهمیم زمین و آسمان بی او نه خیری دارد و نه سخاوت، مایه ی برکت زمین و زمان نخواهد آمد...
حرف تازه ای نزدم، همان «الهی عظم البلا»یی بود که هر روز می خوانیم... اما حیف که فقط می خوانیم...
این دعا هر روز تازیانه ی بیداری بر ما می زند...
هر روز سر بر دیوار سنگی دل ما می کوبد و فریاد می زند دنیا بی او یعنی مصیبت عظمی...
هر روز با هزار درد و آه بر امیدهای واهی ِ ما افسوس می خورد...
هر روز با ما از بخل زمین و آسمان می گوید و بانگ می زند بی چارگی مان را...
هر روز در گوش مان می خواند قصه نافرمانی مان را و تکرار می کند «فرضت علینا طاعتهم» را شاید بفهمیم تا مطیع نفسیم و سرکش ِ مولا فرجی نخواهد شد...
هر روز با ما می گوید نفهمیدن هایمان را...
نمی فهمیم پاسخ ِبی چاره گی هایمان فقط اوست: الغوث الغوث الغوث...
نمی فهمیم نجات تمام درماندگی هایمان فقط اوست: ادرکنی ادرکنی ادرکنی...
که اگر می فهمیدیم همان آن و ساعت به فریادمان می رسید: الساعة الساعة الساعة... العجل العجل العجل...
کاش بفهمیم که دنیا بی او یعنی مصیبت عظمی...
کاش بفهمیم...

که اگر بفهمیم او خواهد آمد...

اللهی عظم البلا

 


 




نوشته شده در پنج شنبه 91 تیر 15ساعت ساعت 11:16 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin