یک بار می خوانم، دوباره، سه باره... باز هم می خوانمش. نه! انگار عجیب به دلم نشست، دائم توی ذهنم تکرار می شود این حدیث قدسی: «هرکس عاشق من شود، عاشقش می شوم...»
یعنی می شود خدا عاشقم باشد؟ یعنی چه طعمی دارد معشوق خدا بودن؟!!
«هرکس عاشقم شود، عاشقش می شوم...» معلوم است که می شود معشوق خدا شد، البته با یک شرط! اول باید من عاشق خدا شوم آن وقت بیشتر از آنکه عاشقش باشم، معشوقش خواهم بود...!
راست گفته بود هر کس گفته بود: « لیلی نام تمام دختران زمین است.»
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است و مجنونشان خودِ خود خدا!! شاهدش را هم که آوردم: همین حدیث قدسی.
لیلی اسم قشنگ توست، و مجنونت خدا! البته با یک شرط!! همان شرطی که گفتم.
در قصه زندگی، لیلی باید عاشق مجنون باشد آن هم از آن عشق های رسوا!! آخر در قصه نظامی لیلی عشقش را پنهان می کرد، شاید همین بود که آخر هم این عشق بی سرانجام ماند!!
اما در قصه زندگی، لیلی باید عاشق مجنون باشد آن هم از آن عشق های هویدا!! یعنی مجنون هر چه گفت لیلی باید بگوید «چشم» آن وقت لیلی هنوز چیزی نگفته مجنون می گوید «چشم».
لیلی جان!
تو اگر بدانی خدا چقدر عاشق توست، هیچ وقت دنبال مجنون دیگری نمی گردی.
لیلی جان!
تو اگر بدانی خدا جواب چشم گفتن هایت را چطور می دهد دیگر هیچ وقت به نفس چشم نمی گویی.
لیلی جان!
نمی دانی چه عطری توی فضا می پیچد وقتی چادرت را سفت می گیری و می گویی: فقط به خاطر مجنون.
نمی دانی وقتی زیبائیت را پشت حریر چادرت پنهان می کنی، مجنون تو را با چه شوقی نشان می دهد به آن همه ملک که گردش به سجودند و قیام.
لیلی جان!
نمی دانی چقدر زیباتر می شوی، چقدر دوست داشتنی تر، چقدر لیلی تر وقتی چشم های مهربانت مثل ستاره توی سیاهی چادرت برق می زند.
لیلی جان!
کاش بدانی، اینها را که گفتم، کاش قدر خودت را بدانی، کاش بدانی که تو لیلی هستی و مجنونت خود خود خدا...!!
By Ashoora.ir & Night Skin