فقط یک سری الفاظ یادمان داده اند که جمعه ها،نیمه ی شعبان ها و شاید گاهی وقت هایی جز این دو تکرارشان کنیم؛اما کداممان صاحب این الفاظ را درست می شناسیم؟! یادمان داده اند که خال لبی دارد و مه رویی،گیسوی سیاهی و چشمان زیبایی،شاید هم کمی از قد و بالایش گفته باشند و خنده ی دلربایش... بس است دیگر،نمی خواهم بشنوم،این ها که می گویید چیزی نیست که صاحبش بتواند منجی بشر باشد این ها را در مردم کوچه و بازار هم می توان یافت. برایم از رحمت محمدیش بگویید، از صولت حیدریش ،از هیبت زهرائیش،از سخاوت حسنیش بگویید و از عزت حسینیش... یادمان داده اند که این مه روی در پرده پنهان با شمشیر می آید وگردن می زند و خون می ریزد و خود بر اریکه ی قدرت تکیه می زند. اینها که می گویند را در کتاب تاریخ دبستانم خوانده ام؛منتهی نام آن مردزیبارویی که آمد و کشت و قدرت به دست گرفت اسکندر بود نه مهدی اینها وصف اسکندر مقدونی است نه مهدی فاطمه-عج الله تعالی فرجه- چرا نمی گویید که او برای صلح می آید و آشتی،او منجی بشر است از آن رو که انسان را از این همه ظلم وبیداد نجات می دهد. او با شمشیر می آید لیک نه شمشیر قتل که شمشیر عدالت ، گردن می زند نه هر که را سر راهش باشد ونه همان لحظه که ظهور کند؛ می آید با امان زیبایی که از جدش به ارث برده است همه را دعوت به پاکی می کند و ایمان به همه هم مهلت می دهد و در نهایت با آنها که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و سرکشی می کنند می جنگد. چرا چهره ی این مرد آسمانی را همان طور که هست به ما نمی شناسانند از اینکه عاشقش شویم می ترسند لابد! به گمانم که غایب تر از خودش اوصافش است،اوصاف مردی که هر که او را شناخت آسمانی شد و... کاش روزی برسد که من و تو هم آسمانی شویم...
By Ashoora.ir & Night Skin