سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

سرم را روی شانه های جمعه می گذارم و دلتنگی هایم را در دامانش زار زار میگریم. دیدی که باز هم خبری از مسافرت نشد؟؟!! دیدی فاطمیه هم بهانه برای ظهور نشد؟!
مسافر تو مگر منتقم فاطمه س نیست؟؟ تو که جمعه ای و به رنگ زهرا س، چرا جاده ات مسیر مهدی فاطمه عج نشد؟؟!!
جمعه خم می شود و آرام در گوشم زمزمه می کند: گله از من مکن! گره کار تویی!! تا تو اینگونه ای، اینهمه سیاه و ناآدم! هزار فاطمیه هم که بگذرد نه من و نه هیچ روز هفته خاک پای مهدی عج نخواهد شد!!
سکوت می کنم! اشک روی صورتم خشک می زند! راست می گوید! گره کار منم! نفرین به من و اسارتم در بند این نفس! نفرین به من و این روزمرگی ها. نفرین به من این اشکها!! نفرین به من و اینهمه ادعا! نفرین به من و این به اصطلاح عاشق بودنم!!!....
من که آدم نمی شوم؛ کاش آدمم کنی مولا...
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است دعا کن که بمیرم چرا نمی آیی؟

یا صاحب عصر



نوشته شده در جمعه 91 فروردین 18ساعت ساعت 6:16 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin