روز سهشنبه,در دفتر رییس رسانه ملی مراسم تقدیر از عوامل سریال شوق پرواز با حضور علی دارابی معاون سیما، یدالله صمدی کارگردان ، جواد نوروز بیگی تهیه کننده و جمعی از عوامل و بازیگران برگزار شد.چند وقتی است که آقای ضرغامی این جلسات را بعد از تمام شدن هر سریال تلویزیونی برگزار می کند و من تا به حال اکثر این نوع مراسم ها را دیده ام.طبق روال معمول ابتدا خود آقای ضرغامی چند کلمه ای صحبت می کند بعد هم کار گردان و تهیه کننده و بازیگران مطالبی را عنوان می کنند.اما جلسه ی دیشب با همه ی این نوع جلسات تفاوت داشت.از اول تا آخر روح خاصی بر جلسه حاکم بود.و همه ی حضار از همان ابتدا عجیب تحت تأثیر بودند.آقای ضرغامی در ابتدا از همه ی عوامل سریال تشکر کرد,به بازی خوب همه ی بازیگران اشاره کرد و گفت کاملا معلوم بود که همه با دل و جان بازی می کردند,سپس به صحنه ی آخرین دیدار پدر شهید سعید خجسته فر با شهید بابایی که آقای مهران رجبی نقش آن را بر عهده داشت اشاره کرد و گفت: آنقدر آن صحنه وبازی آقای مهران رجبی در نقش پدر یک شهید طبیعی و زیبا بود که بنده گریه ام گرفت و خیلی از صحنه های دیگر هم همینطور بود.سپس در حالی که به سید شهاب الدین حسینی نگاه می کرد گفت:اما بار سنگین این مجموعه بر روی دوش آقای شهاب حسینی بود و سپس از شخصیت وی و تعهد و با اخلاق بودنش و .. تعریف کرد.این در حالی بود که سید شهاب سرش را به زیر انداخته و عمیقا به فکر فرو رفته بود. بعد از آقای ضرغامی اولین نفری که صحبت کرد تهیه کننده ی سریال بود.این جمله اش خیلی خوب در خاطرم ماند که گفت:در این کار هرکسی که می آمد واقعا تنها چیزی که اصلا برایش اهمیت نداشت بحث مالی بود.بعد نوبت به کارگردان رسید و وی هم مطالبی عنوان کرد.از جمله اینکه ما نتوانستیم به همه ی جنبه های شخصیتی شهید بابایی بپردازیم و اینکه در این کار هرکسی آمده به نوعی برگزیده شده است.و همچنین در مورد روند اولیه ی کار و اتخاب نویسندگان و چگونگی تحقیقات اولیه توضیحاتی عنوان کرد. سپس ضرغامی از شهاب حسینی خواست که صحبت کند.شهاب حسینی در حالی که هنوز نگاهش به زیر بود آرام گفت:الهی به امید تو,سپس از صبر و بردباری آقای صمدی تشکر کرد و از وی خواست که او را به خاطر اذیت هایی که در این مدت داشته است ببخشد.سپس عنوان کرد:معمولا همیشه ما بازیگران هستیم که باید نقشی را که بازی می کنیم بپروریم ولی این اولین باری بود که من نقشی را بازی کردم که این نقش باعث رشد و پرورش من شد.بعضی وقتها هم من با سکانس ها یا دیالوگ هایی از سریال مخالفت می کردم ولی انکار این من نبودم که مخالفت می کردم و انگار همه چیز واقعا دست خود ما نبود.در پایان صحبت هایش جمله ای گفت که اشک را در چشمان بعضی ها جمع کرد: از شهید بابایی متشکرم که به شانه های ضعیف و نحیف من اعتماد کرد.
افسانه بایگان,بازیگر نقش میانسالی ملیحه حمکت,نفر بعدی بود و متنی را که از قبل آماده کرده بود قرائت کرد:" شوق این پرواز...بسم الله النور...مدد و عنایت از ذات پاک و منزه حضرت جل و جلاله را دارم و سر خاکساری به طلب درگاه رحمتش می گذارم.او مهربان ترین مهربانانی است که با شنیدن عرض ظلمت نفسی از جانب حضرت آدم منت بخشش بر او نهاد و او و ذریه ی صالحش را خلیفة الله لقب دادهمراهی و معامله با خداوند که صدق الله العلی العظیم قطعا معامله ای پر سود است.بزرگان گفته اند که اگر انسان خالی و عاری از اغراض انسانی و به جهت او هنری بیافریند برای لحظاتی و لو کوتاه و دست و پا شکسته یا ناقص و الکن در لحظه ی آفرینش آن در شوق این اثر خدا گونه می شود.پس با سپاس از ذات پاکش از همه ی عزیزانی که مرا یاری دادند سپاس گذارم و به لطف بی کرانش امیدوارم که این تحفه ی ناچیز را از حقیر بپذیرند.هر چند که باید خطاب به خود و تنها خطاب به نفس خود بگویم:کریمان جان فدای دوست کردند/سگی بگذار ما هم مردمانیم.حسبنا الله نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر." سپس وی مورد تشویق حضار جلسه قرار گرفت و آقای ضرغامی از بیان مطالب به جا و شایسته ی وی تعریف کرد. بایگان گفت:دیشب بود که حالی دست داد و این ها را نوشتم.
کورش تهامی,هم از خاص بودن این کار گفت و اینکه خیلی خوشحال است که توانست در این کار بازی کند و معتقد به نوعی برگزیده شدن همه ی عوامل در این کار بود.و سرانجام از اینکه این سریال باعث شد وی خیلی بیشتر از گذشته با شخصیت شهید بابایی آشنا شود ابراز خوشحالی کرد و گفت:یکی از اتفاقات خوب این سریال هم برای من آشنایی با خانواده ی این شهید بزرگوار و به خصوص پسر بزرگ ایشان بود که چند سکانسی هم با ایشان بازی داشتم. اسکندری,بازیگر مقابل کورش تهامی هم طی سخنانی گفت که بعد از 18 سال در سال 81 به مناطق جنگی جنوب رفته و از نزدیک با فضای جنگ آشنا شده و درست بعد از آمدن به تهران از او برای این کار دعوت شده که برایش حس خیلی خوبی به همراه داشته است.اسکندری در ادامه اشاره کرد که چقدر خوب است در کنار این شهدای گرانقدر به شهیدان گمنامی که شاید خیلی معروف نبودند اما به همین اندازه عاشق بودند هم بپردازیم. بازیگر نقش شهید اردستانی هم خاطره ای تعریف کرد که همه را تحت تأثیر قرار داد. وی گفت :در یک سکانس مشترک با شهاب حیسنی که لباس خلبانی با درجه ی ستوانی پوشیده بودیم,چند نفر از خلبانان بعد از گفتگوی دوستانه ی چند دقیقه ای و گرفتن عکس با ما در وقت خداحافظی به شهاب و من احترام نظامی گذاشتند .شهاب گفت: این لباس ها واقعی نیست و ما این ها را برای سریال پوشیده ایم.و من هم اضافه کردم تازه اگر واقعی هم باشد درجه ی ما خیلی از شما پایین تر است.اما آن سرگرد نیروی هوایی گفت:ما این احترام نظامی را به خاطر نام آن بزرگ مردانی که همیشه مدیونشان هستیم و نامشان روی سینه ی شما حک شده است گذاشتیم. گویا این خاطره آنها را بسیار متأثر کرده بود.این بازیگر در ادمه اشاره کرد:هر کسی از من می پرسید سر کار جدیدت چند سکانس بازی داری من به این سؤال جوابی نمی دادم و می گفتم دراین بازی تعداد سکانس ها اهمیت ندارد,من افتخار می کنم که در این نقش بازی کنم هر چند کم و کوتاه. بعد از تمام شدن همه ی صحبت ها,همسر شهید بابایی, خانم حکمت, که تمام مدت در جلسه حضور داشتند شروع به صحبت نمود وباز هم از همه ی عوامل سریال تشکر کردند و در ادامه گفتند:بنده با حرف خانم اسکندری درباره ی پرداختن به سایر شهدای گمنام بسیار موافقم و من دوست داشتم شهید بابایی آخر تر از همه قرار بگیرد اما لطف دوستان سبب شد که اول زندگی و شخصیت ایشان کار بشود.ایشان از بازیگران نقش پدر و مادر خودشان و پدر و مادر شهید (عبد الرضا اکبری.پور اندخت مهیمن.مینا جعفر زاده و صدیق شریف) و نیز از خانم ها حمیدی و بایگان که نقش خود ایشان را بازی می کردندخیلی تشکر و اعلام رضایت کامل نمودند.
سپس دختر شهید با کلماتی شمرده و صدایی آرام در حالی که سر به زیر انداخته شروع به صحبت کرد,ابتدا از همه تشکر کرد و گفت که ما واقعا از کار راضی هستیم و من هر هفته برای آقای صمدی پیام تشکر می فرستادم. سپس ادامه داد: اما دلم می خواهد از آقای شهاب حسینی یک تشکر ویژه داشته باشم.آقای شهاب حسینی خیلی شبیه پدرم بود و این باعث می شد من به سالهای خیلی دوری بروم.خاطرات زیادی برایم زنده شد و صحنه های مربوط به لحظه ی به دنیا آمدنم هم واقعا برایم جالب بود.شاید شما و ایشان ندانید اما این سریال همه ی خاطرات ما را زنده کرد و من در تمام این مدت حس می کردم که شهید بابایی در کنار ما حضور دارد.وقتی ایشان این جملات را با معصومیت خاصی ادا می کردند همه ی حاضران در جلسه به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودند و چند نفری از جمله شهاب حسینی و پور اندخت مهیمن به آرامی گریه می کردند.سپس دختر شهید ادامه داد که هنوز بسیاری از جنبه های شخصیتی شهید بابایی مانده که اگر به آنها پرداخته می شد شاید حتی از نظر بعضی ها غیر واقعی می آمد.او در حالی که عنوان می کرد من خودم را شایسته نمی دانم که ایشان را پدر خطاب کنم گفت:شهید بابایی یک فرشته بود که زمانی برای انجام مأموریتی به این دنیا آمد,مدتی در این دنیا زندگی کرد و بعد به سوی خدا رفت.
در پایان برخی دیگر صحبت هایی کردند و مراسم با تقدیر از عوامل سریال به پایان رسید.
By Ashoora.ir & Night Skin