چادر سفیدم را سر می کنم. رو بروی قبله می ایستم. قبله یعنی کعبه,همان خانه ی خدا. و این چادر سفید,همان چادر احرام من است که از آن سال ها که به مکه رفته بودم انسی عجیب با آن یافتم. روبروی قبله می ایستم و دستهایم را بالا می برم تا نیت کنم.دو رکعت نماز می خوانم قربة الی الله.... این کعبه ی روبرویم,این چادر سفید احرام و این قربة الی الله,باز مرا به سال های دور می برد. به همان روزهایی که با همین چادر سفید احرام دور کعبه چرخیدم و عهد بستم که در تمام راههای زندگی ام دور خدا,بچرخم و از حجر تاحجر,از حقیقت تا حقیقت,گام بردارم. به خودم می آیم.به زندگی روزمره,به این روزهای عادی و تکراری. و از خودم می پرسم:من؟همیشه؟دور خدا؟ شرمندگی سرتا پایم را فرا می گیرد.... الله اکبر...
ن...ی...ت...میکنم...خدایا مرا ببخش و هدایتم کن که بخشش تو بزرگتر از همه ی کوتاهی های من است...قربة ال الله...
By Ashoora.ir & Night Skin