در هر رابطة متقابلی باید به این سؤال پاسخ داد که اول چه کسی باید برای اصلاح رابطه قدم بردارد؟ درست است که رابطه، متقابل و پلکانی است (یک پله تو، یک پله او) ولی اگر به این سؤال جواب ندهیم نمیتوانیم برنامهریزی کنیم و فقط دور پیش میآید. رابطة جامعه و حاکمیت نیز یک رابطة متقابل است. اما برای اصلاح جامعه و حاکمیت کدامیک ابتدا باید به خود بیاید؟ جواب این سؤال را در این چند عبارت جستجو میکنیم: ü پیامبر9: کما تَکونوا یُوَلَی عَلَیکُم (کنز العمال/ حدیث 1497): هرطور که باشید بر شما حکومت میشود. ü إنّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم (رعد/ 11) ü اینها قانونهای الهی هستند و لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا (احزاب/ 62) چند مثال از تاریخ اسلام برای اثبات اینکه تغییری در سنت الهی وجود ندارد و پیامبر و غیرپیامبر هم ندارد: فکر میکنید پیامبر9 در حکومت خود چه کسانی را به عنوان کارگزاران و امرای بلاد و زمامداران امور برمیگزیدند؟ کسانی مانند خالدبن ولید و عمروبن عاص. حتی گاهی اوقات از طرف این امرا ضربههای شدیدی به جامعه وارد میشد مانند این واقعه: در تاریخ آمده است که پیامبر9، خالد را برای مأموریتی به شهری میفرستد اما خالد به جای اینکه دستورات پیامبر را عملی کند آن شهر را غارت میکند و بسیاری را میکشد وقتی خبر به پیامبر9 میرسد امیرالمؤمنین7 را به آن شهر میفرستند که به ایشان مأموریت میدهند که جبران مافات کنند و دل مردم را به دست بیاورند. اما آیا پیامبر9 نمیدانستند که اینها صلاحیت ندارند؟ چرا میدانستند ولی آیا فرد صالحی بود که او را برگزینند؟ پیامبر9 که نمیتوانستند از آسمان کسی را بیاورند. ایشان مجبور بودند از بین مردم، امیرها را انتخاب کنند وقتی وضعیت مردم همین است تکلیف امرا هم معلوم میشود. مثال دیگر از امیرالمؤمنین7: ایشان در حکومت خود کسانی را به عنوان امیر برمیگزیدند که دیگر صدای مالک اشتر هم درآمده بود. او به امام اعتراض کرد. من فکر میکنم وقتی مالک اشتر این برخورد را میکند اگر ما مدعیهای بیبصیرت بودیم چه قدر پیامبر9 و امیرالمؤمنین7 را اذیت و آزار میکردیم به خاطر این انتخابهایشان! مسئولین، مظهر تجلی عیبهای مردم هستند. این قانون مانند دومینو عمل میکند: یکی که بیفتد همه میافتند. همه با هم مرتبط هستند. اصلاً فکر نکنید که حکومت و جامعه، دو مقولة جدای از هم هستند. وقتی بطن جامعه درست شد وقتی تعاملات و تفکرات و همت جامعه اصلاح شد حکومت هم اصلاح میشود. پس، اول جامعه، یعنی اگر میخواهی حکومت را اصلاح کنی در جامعه کار فرهنگی کن؛ در همان محلة خودت. اینها به صورت مستقیم بر احوالات مسئولین تأثیرگذارند. برای اثبات لزوم کار فرهنگی همین بس که گاهی اوقات بعد از سخنرانیهایم بچه مذهبیها میآیند و میگویند عجب حرفهای کلیدی و جدیدی زدی خیلی به ما کمک کرد و من میگویم اگر این حرف کلیدی است پس چرا جدید است؟! اگر این حرف کلیدی است که باید از دوران ابتدایی به شما یاد میدادند. و این یعنی فقر فرهنگی جامعه حتی بین بچه مذهبیها. یک جامعة اسلامی به سه قسمت تقسیم میشود: ü رهبر یا امام (رأس هرم) ü مدیران میانی ü مردم وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ (اعراف/ 96) این آیه، دو شرط را در نظر گرفته است برای نازلشدن همة برکات (سماوات و الأرض) بر جامعه و آن دوشرط: ü ایمان ü تقوی چیزی که ما امروز شاهد آن هستیم این است که اصل حکومتمان، صحیح و درست است و اگر درست است به خاطر قانون «کما تکونوا یُوَلَّی علیکم» میباشد یعنی اینکه چون اصل ایمان جامعه درست است اصل حکومت و رهبری آن نیز درست است. و اما تقوی: ما هر روز شاهد هستیم که تقوای جامعه در حد پایینی است در تعاملات و ارتباطات و این مستقیماً تأثیر میگذارد بر مدیران میانی حکومت پس اگر ما همة برکات را میخواهیم باید ایمان و تقوی را در کنار هم تقویت کنیم. تقوی ابعاد مختلفی دارد یکی از ابعاد آن، بُعد سخن گفتن است که حکم آن این است: یا أیها الذین ءامنوا إتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً (احزاب/ 70) آیا در جامعة ما واقعاً سخنها محکم و بیدرز است که توقع داشته باشیم مدیران جامعه قول سدید داشته باشند؟ خلاصه اینکه اصلاح مدیریت میانی بیشتر از اینکه به رأس هرم قدرت وابسته باشد به فرهنگ عموم جامعه وابسته است. و برای اصلاح فرهنگ عموم جامعه و افزایش تقوی و بصیرت و ایمان و درنتیجه ریزش مسئولین بی کفایت، دو راهکار میدهم: ü کار فرهنگی هرچند به ظاهر کوچک (براساس سفارش اباعبدالله به حضرت زینب: خواص جامعه که آدم نشدند. بعد از من آن ها را رها کن و به سراغ مردم برو. جان تو و جان مردم) ü ارتباط و راز و نیاز هر فرد با مولا امام زمان7 نقل به مضمون سخنرانی حاج آقا پناهیان، در تاریخ جمعه: 91/7/14
By Ashoora.ir & Night Skin