سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

بسم رب الحسین...

چشم بر هم می‌نهد و عمیق فضا را نفس می‌کشد!

عطری مبهم امّا آشنا جانش را نوازش می‌دهد

.

چشم می‌گشاید

به آسمان خیره می‌شود

اشک‌آلود و آرام در خویش زمزمه می‌کند

نفس در سینه‌ی کاروان حبس می‌شود!

- نام ِ این سرزمین چیست؟

- شاطی‌الفرات

- نام ِ دیگری هم دارد؟

- عمورا

- نواویس هم نام ِ دیگر ِ آن است

-  طف هم می‌گویندش

در پی ِ نام ِ دیگری است انگار!

- عقرش هم می‌نامند.

- نه باید نام ِ دیگری نیز داشته باشد!

- کربلا

ک... ر... ب... ل... ا...

به ناگاه صحرا ملتهب می‌شود...

- کربلا؟

- آری ای فرزند ِ رسول ِ خدا...

.

به خاک می‌افتد و اشک می‌ریزد

اللّهم إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَربِ و البَلاء...

مشتی از خاک برمی‌گیرد می‌بوید و می‌بوسد

دست در گریبان می‌کند و مقداری خاک بیرون می‌آورد

- این خاکی است که جبرئیل از جانب ِ پروردگار، برای جدّم، رسول ِ خدا آورده

و گفته بود که این خاک از موضع ِ تربت ِ حسین است...

ارمغان ِ جبرئیل را می‌بوید

خاک ِ کربلا را هم!

هر دو یک عطر دارند!

بوی نجیب ِ سیب، بوی ِ عطری مرموز!

.

بارها را بر زمین بگذارید...

همین‌جا خوابگاه ِ شتران ِ ماست...

و قتلگاه ِ جوانان ِ ما

و محلِّ اسارت ِ زنان‌مان...

به‌خدا سوگند همین‌جا حرمت ِ حرم شکسته می‌شود

و گلوی ِ فرزندان‌مان پاره می‌گردد

اینجا کربلاست

قتلگاه ِ ما

جدّم رسول ِ خدا به این سرزمین وعده‌ام داده بود.

بار بگشایید

اینجا کربلاست...

.

.

اشکی اگر جاری شد برای ِ مهدی فاطمه عج دعا کنید...

 



نوشته شده در پنج شنبه 91 آبان 25ساعت ساعت 2:32 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin