سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

حالا تا مدتها هر کدام از قرآن های مسجد را که بردارم لابه لای ورق هایش تکه های کاغذی است که سوره ها را نشانه گذاشته اند: انعام، اسراء، کهف، لقمان... حالا با هر تکه از این کاغذها دل من تکه تکه می شود...
گوشه تمام صفحه های440 و 562 هم تا خورده اند...  حالا با هر گوشه ی تا خورده ای دل من هم تا می خورد و تنگ می شود... تنگ ِ این صفحه ها...
حالا تا مدتها جای آب روی خشتهای مسجد می ماند، آبی که از شیر مخزن روی خشت ها ریخته است... حالا تا وقتی جای آب روی این خشت ها بماند جای آب روی صورت من هم می ماند... جای آبی که از دلم می ریزد!!
حالا دوباره آهنگ میله و  خشت توی گوش هایم می پیچد... این صدا بی قرارم می کند... دارند داربست های صحن را جمع می کنند... حالا من هر لحظه دلتنگ تر و دلتنگ تر می شوم...
ت...م...ا...م... شد...
تمام شد... حالا یکی باید بیاید بلندم کند و مرا از مسجد بکند!!
تمام شد...
 کاش به جای سه روز سیصد روز بود...
آه خلوتِ من!...
ت...م...ا...م... شد...
کاش به جای سه روز سیصد روز بود... اخر با اینهمه حرفی که برای تو دارم سه روز برای من خیلی کم است!!
 دل ِ من درد گرفته... فکر کنم خیلی تکه تکه شده باشد!! فکر کنم تکه های دلم را گم کرده ام... شاید جلوی ایوان، شاید توی رواق ها یا توی صحن... شاید بین مناجات امیرالمومنین، شاید پای آن منبر، شاید لای صفحه های مفاتیح، شاید شب آخر...
وای از شب آخر و دعای توسل  و روضه عمه...
و...ا...ی از دل ِ من... عجیب بهانه می گیرد... بچه بدی است! باز از من اعتکاف می خواهد...
 وای دلم تنگ است...
 زود تمام شد... برای من خیلی کم بود خیلی کم...
 خدایا! من اعتکاف 365روزه می خواهم... سه روز خیلی کم بود خیلی...
تمام شد...


پ.ن:نشانه گذاری سوره های اعمال ام داوود
پ.ن: سوره یاسین و تبارک در قرآنهای عثمان طه صفحه 440 و 562 هستند، نمازی که در این سه شب خوانده می شود بعد از حمد باید یاسین و تبارک و توحید را خواند و تقریبا همه گوشه این صفحه ها را تا می زنند تا موقع خواندن نماز بتوانند راحت از روی قرآن این دو سوره را بخوانند.(شب اول دو رکعت، شب دوم چهار رکعت و شب سوم شش رکعت به همین شکل خوانده می شود.)
پ.ن: مخزن آبی که موقع افطار و سحر معتکفین از آب آن برای نوشیدن استفاده می کنند.
پ.ن: دوش مرا حال خوشی دست داد... پس اسم تک تک شما را گفتم و دعا کردم: عطریاس، قاصدک، شاپرک، دوستدار علمدار، کیمیای ناب، یاس بهشتی، مجتبی،استاد معزی، مهندس افشار، هور، سکوت خیس، سائل الشهدا، مهدیه(لیدر هور)، عمار، بچه های برای لیلی، تمام دبیران مجله، هلوع، میرزا، انسان جاری،تبسم بهار، بر و بچه های ارزشی، سحر، فائزه، لنگه کفش و ... (امیدوارم حین تایپ کسی از قلم نیفتاده باشه ولی مطمئنم حین دعا هیچ کس از قلم نیفتاد) آخر هم گفتم هر کس که به وبلاگ ما سر زده از روز اولی که این وبلاگ راه افتاده تا الان چه پایه ثابت ها چه اونهایی که فقط یک بار اومدن و رفتن، همه و همه خصوصا اونهایی که این روزها بیان و مهمون ما بشن.... خلاصه هیچ کس از قلم نیفتاد هیچ کس، هیچ کس از قلم نیفتاد، هیچ کس...
هم برای دنیایتان دعا کردم و هم آخرت ( از آمرزش و رحمت و مغفرت بگیرید تا پول و دنیا و مادیات!!) و هم برای قلم هایتان و هم برای وبلاگهایتان (قلم و وبلاگ: اخلاص، برکت، خدمت به اسلام)
پ.ن: دامن امیرالمومنین رو سفت بچسبید و رها نکنید... ما نمی فهمیم عجیب مولایی داریم عجیب...عجیب مولایی داریم عجیب...عجیب خدا عاشق این آقاست عجیب.... این باشه سوغات من از اعتکاف برای شما
پ.ن: دوستان چند روزی از محضرتون خداحافظی می کنم. انشاالله در اولین فرصت برمی گردم و آپ می کنم. فعلا حلالم کنید و برام دعا کنید.
یا علی... خیلی التماس دعا... فعلا خدا نگه دار
پ.ن: ....



نوشته شده در چهارشنبه 91 خرداد 17ساعت ساعت 11:47 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin