سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

آه از خطبه زهرا!آه...
خواستم بر فدکیه شرح بنویسم،نفس هایم به شماره افتاد، خاکستر شدم، قلم و کاغذ آتش گرفت، آه از رنج زهرا...
اما فقط یک حرف از دردهای فاطمه را برایت قصه می کنم:
"أیها الناس إعلموا أنی فاطمه و أبی محمد..."
آیا فاطمه این همه مجهول مانده است که نیاز به معرفی دارد؟! نه! فاطمه این را می گوید شاید این نامردمان تکانی بخورند!
صحبت از نشناختن نیست، مگر می شود مسلمان باشی و فاطمه را نشناسی؟! همان فاطمه ای که خشم و رضای پیامبر در خشم و رضای اوست. همان فاطمه ای که  بهجت قلب رسول است، فاطمه ای که پاره ی تن پیامبر است، فاطمه ای که پیامبر خدا به دستانش بوسه می زد، فاطمه ای که پیامبر چون دلش هوای بهشت می کرد او را می بویید، آری مگر می شود مسلمان باشی و فاطمه را نشناسی؟!!
حرف از فراموشی هم نیست، هنوز که چیزی از رحلت پیامبر نگذشته است، مگر می شود در این مدت کوتاه آن همه سفارش پیامبر را فراموش کرد؟!
بحث سر انکار است، این ها فاطمه را و علی را و حتی خود پیغمبر را انکار می کنند وگرنه نمی شود که پیامبر را دیده باشی و اینک با فاطمه اش چنین کنی!!
پشت حرف حرف فدکیه، حرف هاست، هر کس فدکیه را خوانده باشد دیگر برای گریه کردن بهانه نمی خواهد.
اشارتی کردم اما تو خود برو در پی این باغ رازناک، فدکیه را، این بلندای سراسر درد و رنج را به تماشا بنشین، باز هم می گویم شیعه نیستی اگر فدک را یک عقیده ندانی...



نوشته شده در دوشنبه 91 اردیبهشت 4ساعت ساعت 4:52 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin