سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

یا امام رضا...از آن آخرین کمیلی که میهمانت بودم چقدر می گذرد؟! باز حساب تو دقیقتر است! بس که ماهی و آقا، بس که هوادار زائرانت هستی مطمئنم حساب روزهای نیامدنم را داری!!
میزبان روزهای دلتنگیم! آشنای مهربان شبهای غریبیم!
نمی دانی چه حس غربتی دارم! هوا مسموم است انگار! نفس هایم دور از آن صحن با صفای تو سخت بالا می آید، نبضم را بگیر! ببین! دور از تو نمی زند!!!
فدایت شوم آقا! چه زود جواب دادی مهربانم، مثل همیشه!
همین دیشب دعای توسل به اسم تو که رسید اشک بی امان شد و قلب طوفانی! صبح نشده گفتند  برو مشهد!!! فدایت شوم آقا همیشه همینطوری! همینقدر کریم و آقا....
آقا! بال هایم را میبینی؟! از شوق دیدار تو بال در آورده ام!!
نمی دانم وقتی نگاهم را دور حریمت، طواف دهم قلبم از جا کنده نخواهد شد؟!!
نمی دانم قدم هایم چطور صحنت را نفس خواهند کشید؟! اصلا توان راه رفتن خواهم داشت؟!
نمی دانم چطور سلام خواهم داد!
چقدر دلم تنگ است برای اذن دخول خواندن...
چقدر دلم تنگ است برای زیارت جامعه خواندن....
چقدر دلم تنگ است آقا...
آقا! دارم می آیم، ببین بالهایم را از شوق دیدار تو بال در آورده ام....
باورم نمی شود آقا... دارم می آیم آقا! مثل همیشه آغوش مهرت را باز کن باز مهمان داری! باز زائر دیوانه ات دارد می آید! آغوش مهرت را باز کن آقا....



نوشته شده در چهارشنبه 91 فروردین 23ساعت ساعت 7:10 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin