سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

آن شب زمین فاطمه را در آغوش کشید و سخت گریه کرد.

 

آن شب ،ضجه ی فرشتگان عرش را می لرزاند.

دیگر لالایی مادرم را نمی شنوم...

آن شب ماه دوست داشت که از درد شهادت او خود رابه زمین بکوبد و خاک بر سر بریزد.

آن شب ، فرشتگان می خواستند که سر به دیوار نیستی بکوبند تا از این حزن در دامن فنا بیفتند .

آن شب چشمان فرزندان فاطمه از الماس های یتیمی پر بود.

و فضای خانه ...سنگین از بزرگترین دردها.
وای...مادرم!


نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 20ساعت ساعت 9:35 صبح توسط سیده فاطمه| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin