سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

فائزه مهربانم، سلام
پیش از این نشانی از من خواسته بودی، نشانی از خدا!!! گرچه من خود راه نابلدم اما میانبرهای مسیری را که خواسته بودی خوب می شناسم!!
فائزه ام!
فاطمیه است این روزها، میبینی عجب عطری پیچیده است توی آسمان؟! آخر آسمان را با گلاب بهشت شسته اند و با بال ملائک فرش کرده اند، آخر آسمان این روزها منتظر میهمانی است بس عزیز.
فائزه من!
فاطمیه است این روزها، میبینی چه غوغایی است؟ آن بیدها را میبینی که چه بی تاب برخود میلرزند؟ آن آبها را چطور؟ دیوانه شده است انگار، دریا را میگویم! میبینی چقدر سر بر ساحل می کوبد! دریا هم تاب داغ زهرا  س را ندارد!
فائزه جان!
چه نشانی واضحتر از زهرا س نشانت دهم؟؟!!  اصلا آن نشانی که تو مشتاق در پی اش هستی و پریشان از همه میپرسی
"کجاست خدا؟" همین جاست! همین فاطمیه! آری آن نشان همین جاست! همین کوچه! همین سیلی! همین زهرا س...
فائزه جان!
چرا نشانی دور بدهم؟ چرا تو را دور کوچه و خیابان های این دنیای بی خدا سرگردان کنم؟! وقتی خدا همین جاست! همین نزدیکی ها!!
فائزه جان!
فاطمیه است این روزها، آسمان به زمین نزدیکتر است از همیشه! فاصله تو و خدا فقط به اندازه یک یا زهراست!
فائزه خوبم!
 خدا همین جاست، توی پنج شنبه همین هفته! میبینی خدا چقدر نزدیک است؟ و تو فقط به اندازه یک یا زهرا از او فاصله داری!
فائزه جان!
فاطمیه ات، روزهای خدائی شدنت گوارایت...
باز هم محتاجم به دعایت...



نوشته شده در دوشنبه 91 فروردین 14ساعت ساعت 8:26 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin