سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

خدایا خسته شدم...

خسته شدم که از نماز خسته شدم!

خدایا نمیدونم چرا این روزا خوندن نماز انقدر برام سخت شده؟!

از صبح تا شب هزار تا کار جور واجور میکنم ولی همینکه میخوام چار رکعت نماز بخونم انگاری قراره جونم بالا بیاد!

ولی وقتی یادم میاد امام حسین"ع" وسط جنگ و تیر و نیزه و خون نماز جماعت به پا کرد.

وقتی یادم میاد امام صادق"ع" لحظه ی آخر عمرش همه ی اهل خونه شو جمع میکنه واسه گفتن یه حرف!

اینکه اگه تو خوندن نماز سستی کردین,وقت سختی و تنگی قیامت، رو کمک ما اهل بیت حساب باز نکنید.

وقتی یادم میاد پیامبرم میگه تنها فرق بین کافر و مسلمون تو خوندنِ نمازه.

وقتی امامم میگه متکبر تر از آدم بی نماز تو کل عالم پیدا نمیشه.

یا وقتایی که نماز صبحم قضا میشه و مامان سر سفره ی صبحونه با افسوس  میگه:امروز روزی نداری...!

خدایا من نمیخوام از شفاعت اهل بیت محروم بشم.خدا من مسلمونم نه کافر!خدا به خودت قسم من دلم نمیخواد مقابل این همه بزرگیت،تکبر کنم.

تو که میدونی...

میدونی که چقدر دوست دارم.

میدونی که برای همه ی چیزایی که دادی و ندادی همیشه ممنونت بودم.

من فقط حرفم این بود که چرا باید نماز بخونم وقتی که خودم میتونم هر جوری دلم خواست و هر وقتی دلم خواست باهات حرف بزنم؟

ولی بعضی وقتا خیلی می ترسم...

می ترسم من بیچاره توفیق انجام برترین عبادتت رو از دست داده باشم ولی خودم نفهمم...

نفهمم و با هزار تا توجیه بی اساس روزامو به شب برسونم بدون اینکه برای همه ی خوبی و مهربونیت ازت تشکر کرده باشم،مقابلت زانو زده باشم و لحظاتی عاشقانه باهات حرف باشم...

اونم همونطوری که خودت میخوای و خودت یادمون دادی...

خدایا شیرینی خوندنِ نماز رو به من بچشون...

خدایا کمکم کن...

خدایا کمک...

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 آبان 3ساعت ساعت 8:34 عصر توسط پونه| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin