پيام
+
[وبلاگ]
قصه از آنجا شروع شد که بچهها تب کردند!
به همين سادگي! همه چيز با يک تب شروع شد!
بچهها که تب کنند، مادر، بيتاب ميشود! مادر که بيتاب شود؛ دنيا براي پدر سياه ميشود!
خانهاي که اهلش بر هم عاشق باشند، همينطور است! يک نفر اگر تب کند، تمام ِ در و ديوار ِخانه بيمار ميشوند!
قرار شد پدر و مادر براي شفاي بچهها سه روز روزه بگيرند.
پدر و مادر که روزه بگيرند، بچهها هم، همراه ميشوند!
منادي معرفت
91/8/20
||عليرضا خان||
سلام و درود خدا بر شما و قلم اهل بيتي تون ... لايک به همهء کارهاي توليدي !
ساعت يك و نيم
ممنونم از لطف سرشار شما... خاك پاي محبين اهل بيتم... دعا بفرماييد براي قلمم و براي واژه هايش.... // و درود بر اونهايي كه اگر كار توليدي ندارن خوش سليقه اند و به گزين مي كنند:)
||عليرضا خان||
کنتراکت برداشتيد ؟
ساعت يك و نيم
بيجك نگرفتيم! چي فرموديد؟
||عليرضا خان||
بهتر ... ! اين با اون در ! * مومن در هيچ چهارچوبي نمي گنجد *
ساعت يك و نيم
*مومن در هيچ چارچوبي نمي گنجد* من عاشق اين ترجيع بند ِ داستان سيستانم:) من مومن نيستم ولي حقيقتا در هيچ چارچوبي نمي گنجم:)
||عليرضا خان||
اِ کي خونديد اونو ؟
ساعت يك و نيم
كدومو؟ داستان سيستانو؟ يا نظر شما رو؟
||عليرضا خان||
داستان رو داستان سيستان
ساعت يك و نيم
تو جوونيام خوندم مال الان نيست كه همون اوايل كه كتابش چاپ شد فكر كنم سال85 البته شايد! كتاباي اميرخاني قبل از چاپ ميرسه دست من:)
||عليرضا خان||
خيلي جالب ... يه نظر سنجي گذاشته بودم در مورد رضا شما گويا تشريف نداشتيد .. دوست داشتيد بريد پيدا کنيد
ساعت يك و نيم
كاش آدرسشو برام بياريد:)... اميرخاني يكي از بهترين نويسنده هاي مملكت ماست... سيد مهدي شجاعي. عرفان نظرآهاري و نادر ابراهيمي. نيز همين گونه اند:)
||عليرضا خان||
يکبار گفتيد ... جوينده يابنده است ... بجوييد :)
ساعت يك و نيم
ميدونم قبلا گفته بودم:) اين رو واسه ديگراني كه اون رو نديده بودند نوشتم:)
||عليرضا خان||
پس از اين فيدهاي کتاب بزنيد لطفا و شرح بديد ... من الان در مورد ارميا اطلاعات مي خوام
ساعت يك و نيم
چشم
عشق مشعلدار
شما پدر دل مارو در آورديد
ساعت يك و نيم
دعا بفرماييد بزرگوار...
عشق مشعلدار
همچنين ببخشي ما امشب شيفت پايگاهمونه بايد برم يا حق
ساعت يك و نيم
حق يارتون