پيام
+
[وبلاگ]
پيامبر منش را به آغوش ميکشد... ميبويد و ميبوسد و از لبانش ترنم بهشت ميگيرد...
من ِ پيامبر باز هم آسمان را در خود خيره کرده است...
.
.
جبرئيل هم آمده است به پابوسي علي... خبرهايي هم انگار آورده است...
لضَربة علي يومَ الخندق اَفضلُ من عبادة الثقلين...
همين براي فضيلت علي کافي است...
.
.
*ساعت يک و نيم آن روز پهلوانانه به روزه!*
عطر ياس.
91/6/10
ساعت يك و نيم
*ايام عمرو افكني اميرالمومنين و روز پهلوان مبارك جشن بگيريد به افتخار پهلواني مولا*
ساعت يك و نيم
* جواني که عمرو به قامتش پوزخند ميزد با يک ضربت ذوالفقار هزار مرد جنگي ِ کفار را بر زمين ميافکند...*
ساعت يك و نيم
*هزار مرد ِ کفار بر زمين افتاد... علي افسانهي عمرو را خاتمه داد...*
ص . حيدري
سلام مليحه سادات خيلي زيبا نوشتي ياد شعر ادبيات افتادم
ساعت يك و نيم
سلام آبجي جانم ممنونم از لطفت
||عليرضا خان||
من عاشق اين من ها هستم ... من پيامبر ...*ساعت يک و نيم آن روز يک پايگاه فقط نيست ... سنگر است يک خاکريز محکم ... موفق باشيد *
ساعت يك و نيم
من ِ پيامبر... خودم هم با اين تعبير خيلي حال كردم!:))... ممنونم از شما.... بزرگواريد