وبلاگ :
ساعت يک و نيم آن روز
يادداشت :
دلم جلد حرم شده...
نظرات :
13
خصوصي ،
32
عمومي
پارسي يار
: 14 علاقه ، 22 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
کاظمي - ارشد
کبوترها را نميدانم
شايد
نه حتما
روزي در هوايش نپرند، دلگيرند
شايدم ميميرند
خوش به حالش
صبح، ظهر، شب، نيمه شب،
همه وقت حرم
روي گنبد
روي گلدسته
رو سقاخونه
رو ايوون
و روي پرچم
و گاهي هم طواف
خوش به حالش
روزگاري توفيقي بود، نه مثل کبوتر، البته کمتر
ولي هر از چند گاهي، شايد، در هواي حرمش پر پروازي بود
صلب شد توفيقش
کبوتر را سخت بايد باشد
در غريبي پريدن
از همين شهر غريب
ولي
با نگاهي به گنبد طلايي حضزتش
مي گويم
يا امام الرئوف
«فتصدّق علينا»
.....
.............
حرمت هواي پروازم بود
حرمت نواي هر سازم بود
و شايد
غربت اين ايام
نقطه ي اول آغازم بود
يادش بخير ثانيه هاي طواف حرمش
آه
پاسخ
واي:((( حسابي دلم آتيش گرفت! يک زماني ما هم دائم الحرم بوديم ولي الان اونقد دانشگاه از حرم دوره که سهم ما از حرم خيلي خيلي کم شده:(((((....