فرق زمين را تا ثريا تازه فهميدم
او گرم ناز و من تمنّا تازه فهميدم
پرسيدم از وابستگي و عشق فرمود:
چيزي شبيه در به لولا ، تازه فهميدم!
درد و بلا دارم ولي گرمم نفهميدم
عاشق شدم ازپيش و حالا تازه فهميدم
در خانه ام مي گفت:"خواب قصر مي بينم"
يک تنگ و ماهي و تقلّا... تازه فهميدم
دنبال خوابش رفت و با لبخند ترکم کرد
شيريني ِ تلخي ست حلوا تازه فهميدم