• وبلاگ : ساعت يک و نيم آن روز
  • يادداشت : زلزله در خوابگاه دختران!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پونه 
    مليحه سادات تو خودت زلزله اي هستي که هر از چند گاهي دلهايمان را مي لرزاني و آيتي نشانمان ميدهي...
    چند جا دلم را بيشتر لرزاندي:
    روايت دوم:آنجا که گفتي شرمنده اي که اول به ياد مادرت افتاده اي بعد امام زمان(عج).
    روايت سوم:آنج که به حرم رسيديد و دعا شروع شده بود:و لا يمکن الفرار من حکومتک...
    روايت چهارم:که گفتي کم کم همه جيز عادي شد و از حرم برگشتيد و باز غفلت و فراموشي.
    براي من,وقت زلزله و بعدش, روايت سوم اتفاق افتاد و فهميدم از مرگ مي ترسم,فهميدم که جرأت روبرو شدن با خدا را ندارم,و...
    پاسخ

    پونه عزيزم در اينكه زلزله ام جاي شكي نيست اين را همه مي گويند اما نه از آن زلزله هايي كه شما بالطف سرشارت به من نسبت دادي! زلزله ام به همون معني بلا!! نه آيت! به هر حال ايدوارم روزي برسه كه يك زلزله خانه خراب كن خانه هاي ويران دل ما رو زيرو رو كنه و بالاخره آدم بشيم!!
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 9 بهمن 90 نوشته (زلزله در خوابگاه دختران) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.