وبلاگ :
ساعت يک و نيم آن روز
يادداشت :
روز کنکور!
نظرات :
2
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سكوت خيس
آخي:(
پونه جون حالتو مي فهمم...
ئــــــه پس مليحه سادات دستي به قلم داشته و رو نمي کرده..باريکلا...
ازخوندن پستت حسابي لذت بردم...
راستي....ببخشيد سلام...
پاسخ
سلام عزيزم.خوش اومدي.
مرسي که خوندي و مرسي که احساسمو فهميدي.
آره بابا!در کل اين مليحه سادات هميشه دست به قلم بود.تو کلاسا,تو محوطه ي دانشکده,تو نماز خونه و...
عضو هيأت تحريريه ي ماهنامه ي علمي فرهنگي قرآني دانشکده هم بود.واسه نشريه ي کوچه ي هشتم شهرداري مشهدم مي نوشت...
خلاصه اينکه من اول بار عاشق قلم مليحه سادات شدم و بعد عاشق خودش.