• وبلاگ : ساعت يک و نيم آن روز
  • يادداشت : روز کنکور!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اگه فضولي نيست ميشه بدونم فردوسي چي ميخوندين؟
    پاسخ

    ما فردوسي نمي خونديم ولي ارشد رو ايشالا قراره اونجا بخونيم.علوم قرآن و حديث.
    اگر از دوست خود جدا شدي ، مبادا که بر جدايي اش افسرده و غمين گردي ، زيرا آنچه از وجود او در تو دوستي و مهر برانگيخته است ، اي بسا که در غيابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد .
    پاسخ

    چه جمله ي زيبايي!
    ممنون از حضورتون.
    راستش واسه منم بد نبود. يعني حداقل واسه کسي مثل من که مفيد دو روز بيشتر نخونده بود هههههه! منو که ميشناسي؟ راستي يه پستم بايد راجع به جزوه هام!!!! و درس خوندنام بزنم! ما جمعه کنکور داشتيم من هفته قبلش رفتم بوشهر واسه مسابقات کشوري دوشنبه هم از بوشهر اومديم! سه شنبه شروع کردم به درس خوندن! پنج شنبه هم که روز قبل کنکور بود و خوب نبود درس بخونم!! ترسيدم ذهنم خسته بشه!!! خلاصه با دو روز درس خوندن پا شدم اومدم سر جلسه کنکور!!!!!!!!!! کسي وردي چيزي بلد نيست که من درس خون بشم؟! راستي يادته آخر ترم ازتون ميپرسيدم با کدوم استاد چه درسي داشتيم؟! يادته شب امتحانا تازه دنبال جزوه بودم؟
    پاسخ

    يادمه بابا!همشو يادمه.خصوصا"جزوه هاي تميز و مرتب خودمو که آخر ترم در شمار کثيري کپي مي شد!
    حالا معلوم نيس تو با اين درس نخوندنت چي مي نوشتي که هميشه هم نمره هات خوب بود؟
    والا بعيد نيس آخرشم فردوسي قبول شي و همه ي بچه ها چار شاخ بمونن!

    اا پس چرا کامنت من نيست؟!!
    پاسخ

    ببخشيد.نميدونم چي شده بود که قبلا"نديده بودمش!!
    پونه جون سلام خوبي خانومي؟ اول از همه تبريک ميگم بابت عروسيت! ايشالا خوشبخت بشي عزيزم. دوم هم اينکه آرزو مي کنم ايشالا همتون تو کنکور قبول بشين! و سوم هم اينکه کاملا احساست رو راجع به دوستات درک مي کنم منم دقيقا همون حس رو دارم هنوزم بعد 7-8 سال حسرت دوران کاردانيمو ميخورم با دوستاي خوبي که اون دوران داشتم که ديگه هيچ وقت تو کارشناسي اون لحظه ها و خاطره ها تکرار نشد!!
    پاسخ

    سلام سحر جونم.ممنونم از لطفت عزيزم.ايشالا به دعاي خير دوستاي خوبي مثل شما.ممنون از حس همدرديت.گاهي تو زندگي ما آدما يه چيزايي تکرار نشدنيه.کاش وقت داشتنشون قدرشونو بدونيم...
    آخي:(
    پونه جون حالتو مي فهمم...
    ئــــــه پس مليحه سادات دستي به قلم داشته و رو نمي کرده..باريکلا...
    ازخوندن پستت حسابي لذت بردم...
    راستي....ببخشيد سلام...
    پاسخ

    سلام عزيزم.خوش اومدي.
    مرسي که خوندي و مرسي که احساسمو فهميدي.
    آره بابا!در کل اين مليحه سادات هميشه دست به قلم بود.تو کلاسا,تو محوطه ي دانشکده,تو نماز خونه و...
    عضو هيأت تحريريه ي ماهنامه ي علمي فرهنگي قرآني دانشکده هم بود.واسه نشريه ي کوچه ي هشتم شهرداري مشهدم مي نوشت...
    خلاصه اينکه من اول بار عاشق قلم مليحه سادات شدم و بعد عاشق خودش.
    سلام موفق باشيد ان شالله
    اميدوارم همينجا خبر قبولي همتونو بشنويم
    خدايا براي همه داده ها و نداده هايت شکر
    الحمدلله رب العالمين
    پاسخ

    عليکم السلام.ممنون عزيزم.
    إن شاء الله به دعاي خير دوستاني چون شما.

    شکر که خالقي چون تو دارم....

    پاسخ

    شکر...