پيام
+
آب به طواف قامتت برخاست
.
فرات، به التماس ِ لبهايت نشست...
نهر جرعه جرعه تمناي نوشيدنت کرد...
.
ذَکَرَ عَطَشَ الحُسين وَ أهلِ بَيتِه
.
امّا تو در جاري ِ نهر، العطش ميديدي
.
و در انعکاس ِ آب، پيراهنهاي بالازده
و شکمهاي خوابانده بر رطوبت خاک
.
حتي لب تر نکردي!
حتي دست در آب فرو نبردي!
.
بيدرنگ فرات را ميان ِ مشک ريختي و بر اسب نشستي...
.
.
اسبي که هرگز به خيمهگاه نرسيد...
.
مهديه...
91/9/7
ساعت يك و نيم
روضه کامل رو اينجا بخونيد: http://saate15anrooz.parsiblog.com/Feeds/6872784/
ماتريکس خانومღ
اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عَـلـي مُـحَـمَّـدٍ وَ آلِ مُـحَـمَّـدٍ وَ عَـجِّـل فَـرَجَـهُـم