پيام
+
شوهرش را از خانه بردند. رفت ايستاد روبهروي مسجد گفت به خدا قسم اگر پسرعمويم را رها نکنيد نفرينتان ميکنم.
هنوز کلامش تمام نشده ستونهاي مسجد شروع کرد به لرزيدن!
.
.
سلمان آمد کنارش گفت علي پيغام داده به شما بگويم مبادا نفرين کنيد.
فاطمه حرف علي را که شنيد برگشت.
ستونهاي مسجد آرام گرفت...
غزل صداقت
91/8/26
* کميل *
يا زهرا (س) ......
ساعت يك و نيم
يا زهرا...
ثانيه ها...
يا زهراااا
*آسمان*
يا زهرا (س) ....
*پوريا*
يا زهرا (س) ...... - * كميل *
دوستدار شهيد علمدار
يا زهرا
هانا آويني
:-((سلام خانم يک و نيم ...محرم نزديکه دعا کن براي ما ..
كيمياي ناب
خيلي وقت پيش اين ماجرا رو خوندم از اون موقع دلم خون است براي ان روز و چشمم اشک :( و لعنت خدا بر قوم ظالمان!