پيام
+
به ناگاه صداي مهيب افتادن ِ پيل تني هلهلهها را خاموش ميکند... گرد و خاکها فرو مينشيند...
دو سپاه خيره در ميدان انگشت حيرت به دهان گرفتهاند...
هزار مرد ِ کفار بر زمين افتاد...
علي افسانهي عمرو را خاتمه داد...
جواني که عمرو به قامتش پوزخند ميزد با يک ضربت ذوالفقار هزار مرد جنگي ِ کفار را بر زمين ميافکند...
علي جنگ احزاب را تمام کرد...
عطر ياس.
91/7/15
ساعت يك و نيم
داستان جنگ خندق: http://saate15anrooz.parsiblog.com/Posts/345/
علي غم خوار
چه عارفانه به به کف کردم مر30
«سيدمرتضي»
احسنت
ساعت يك و نيم
ممنونم کي رفتيد خونديد ماشاالله به شما:)
ساعت يك و نيم
ممنونم سيد بزرگوار
علي غم خوار
درضمن اينم ادرس يه وبلاگ سرکي بزنين خوبه اونجا هستم اينم ادرسش www.ordup .com
ساعت يك و نيم
چشم انشاالله توفيقي باشه ميايم
علي غم خوار
مر30 ممنون که هنوزم منو فراموش نکردين حتما جمع سربزنين باهم جمع چت کنيم هم انلاين هم افلاين به قول شما توفيق ديدارتونم
ساعت يك و نيم
فکر کنم اشتباه گرفتيد بزرگوار:) من شما رو اصلا نميشناسم که بخوام فراموش کنم يا نکنم:)!!!
علي غم خوار
شايد تازاگلبسيز به فارسي تازه اومدين يا من شمارونديدم
ساعت يك و نيم
نخير تازه نيومدم ولي جنابعالي رو نميشناسم
دوستدار شهيد علمدار
عالي بود،موفق باشيد
ساعت يك و نيم
ممنونم بزرگوار