پيام
+
[وبلاگ]
رفتم از کفشداري براش يه جفت دمپايي گرفتم و گذاشتم جلوي پاش گفتم بفرما حاج خانوم اينم عيدي امام رضا بپوش که بريم باب الرضا! پوشيد، خوشحال شد انگار واقعا فکر مي کرد کفشارو امام رضا داده نگاه به دمپايي ها مي کرد و مي گفت امام رضا به ما کفشم داد. همين طور واسه من حرف مي زد و با هم رفتيم تا صحن جامع، باب الرضا رونشونش دادمو ازش خداحافظي کردم اون هم با کلي دعا و قربون صدقه رفتن، ازمن جدا شد...
شبستان نور
91/4/26
منتظر قائم عج
سلام خواهر خوبم . دلم برات تنگ شده بود . کجا بود ي؟
ساعت يك و نيم
سلام حديث جانم...سفر بودم عزيزم... يك عالمه سفر رفتم:))