• وبلاگ : ساعت يک و نيم آن روز
  • يادداشت : بازخواني ليلة الرغائب!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه.م 
    سلام مليحه سادات جان. خوبي عزيزم؟ کلا آدم با حالي هستي. تمام لحن صحبتتو موقع خوندن اين مطلب به ياد مي آوردم، کسي که اين جنبه اش رو بدونه واقعا از خوندنش لذت ميبره. حالا بعد تعريف کردن، بي معرفت تو که حرم بودي ليله الرغائب چرا نگفتي بيام ببينمت؟ اون دو ساعتم کلي با هم حرف ميزديم بعد اونوقت ميديدي دير نميگذره، انگار دو دقيقه بود! خيلي زور داره آدم بفهمه تو لحظه اي جايي که بوده، يه عزيز ديگه اي هه بوده ولي از ديدنش محروم شده. نکني ديگه اين کارو با ما.
    پاسخ

    سلام فاطمه جونم اصلا به ذهنم نرسيد شايد تو هم حرم باشي و گرنه حتما ميومدم ببينمت عزيزم. ممنونم از لطف همشگيت دوست مهربونم