خدايا...
اگر قرار باشد يک شب با رفقايم باهم باشيم و تا صبح گپ بزنيم و خوش و بش کنيم چقدر انتظار مي کشم که زودتر صبح شود؟!؟!؟!
الهي و ربي من لي غيرک
خدايا
غير از تو کسي را ندارم
که مرا ببخشد

فيض نبود , فوض بود !
اخه مکان هيئت هم احمد آباد بود ! تهش يه غذاي درست حسابي هم داد :)
البته باور کنيد ما نميدونستيم ميخواد غذا بده !
در مورد نصفه شب هم اصولا " ما چيزايي رو ميبينيم که ديگران از ديدنش عاجزند !:)

سلام مليحه سادات جان. خوبي عزيزم؟ کلا آدم با حالي هستي. تمام لحن صحبتتو موقع خوندن اين مطلب به ياد مي آوردم، کسي که اين جنبه اش رو بدونه واقعا از خوندنش لذت ميبره. حالا بعد تعريف کردن، بي معرفت تو که حرم بودي ليله الرغائب چرا نگفتي بيام ببينمت؟ اون دو ساعتم کلي با هم حرف ميزديم بعد اونوقت ميديدي دير نميگذره، انگار دو دقيقه بود! خيلي زور داره آدم بفهمه تو لحظه اي جايي که بوده، يه عزيز ديگه اي هه بوده ولي از ديدنش محروم شده. نکني ديگه اين کارو با ما.

جالب بود.. و خنده دار..

هاهاها
سلام. خيلي باحال بود. زيارت قبول. ايشالا به همه آرزوهاي قشنگت برسي. حرم مي ري ما دورافتادگان و محرومان از حرم امام مهربونمون رو فراموش نکنيد. التماس دعا...

تقبل الله :)