• وبلاگ : ساعت يک و نيم آن روز
  • يادداشت : دلهره ي عرفه...
  • نظرات : 7 خصوصي ، 24 عمومي
  • پارسي يار : 16 علاقه ، 8 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مليحه ي عزيز ديشب قصد حرم نداشتيم ولي يه دفعه راهمون راست شد به سمت آقا!
    خ وقت بود کنار ضريح نرفته بودم.
    به کنار ضريح که رسيدم از غصه هاي دلم با آقا گفتم .
    بعد يه دفعه نا خودآگاه به زبونم اومد:
    مي‌ترسم از اين انس ِ لعنتي.
    از انس ِ پر و بالم با پر نزدن!
    بعد بغضم ترکيد و...
    همونجا کنار ضريح گفتم:خدا خيرت بده مليحه که هميشه از ته دل آدم حرف ميزني...
    دعات کردم رفيق...
    پاسخ

    من الان نميدونم چي بايد بگم.... فقط ميگم خدا تو رو از من نگيره...