وبلاگ :
ساعت يک و نيم آن روز
يادداشت :
براي يه رفيق آسموني
نظرات :
6
خصوصي ،
37
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مليحه سادات
آي عروس ميام حسابتو ميرسما! باز خرت از پل رد شده دل منو ميسوزوني؟خودت تاسه هفته پيش ترشيده بودي ها؟! حالا به برکت دعاهاي من از ترشيدگي در اومدي و واسه من کلاس ميذاري؟ تو برو به شوهرت برس نميخواد واسه من شوهر پيدا کني اونم تو فضاي مجازي!!!!!!
پاسخ
عزيزم ما در هيچ وقتي از اوقات زندگيمون حتي احساس ترشيدگي هم نداشتيم! چون که همينطور کرور کرور برامون از ايران و فرانس و ايالات متحده خواستگار ميومد.البته ما خيلي هاشون رو در شأن و اندازه ي خودمون نمي ديديم و فقط منتظر يک شاهزاده ي سوار بر اسب سفيد بوديم که اونم پيداش شد تازه با يک پرايد سفيد!