سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

 

الان کاری به آرایش آقایان ندارم، طرف حرفم با خانم هاست.خانم های شب قدری. خانم هایی که سعی دارند با آرایشی آرام یواشکی یا تند عروسکی ظاهرشان را طور دیگری به نمایش بگذارند. کاری ندارم به آنانِی که اسلام را قبول ندارند و نگاهشان از ماهواره و الگوهایش کنده نمی شود. طرف سخنم با آنهایی است که شب های قدر دوست دارند خدا  طور دیگری نگاهشان کند. با همان هایی که دوست دارند کربلا بروند و امام حسین (ع) هم تحویلشان بگیرد:

آیا وقت آن نرسیده است که کمی فکر کنید اثر به نمایش گذاشتن زیبایی تان برای مردان نامحرم و گاه محرم هایی غیر شوهر چیست؟ نمی خواهم که بروید قرآن را با ترجمه یا تفسیر بخوانید .( همان قرآنی که ماه رمضان ختمش می کنید) فقط می خواهم خودتان فکر کنید. نمی گویم این همه الگوهای بد حجاب و بی حجاب و با حجاب آراسته به مواد آرایشی را در صحنه ذهنتان بر قله نشاندید یک بار هم به الگوهای آن طرفی نگاه کنید و پای حرف آنها بنشینید. می گویم فقط قاضی فکر را همراهی کن. فکر کن این که فقط کمی ابروهایت را رنگ کنی و لب هایت را رژی کم حال بکشی و چشمانت را کمی ریمل بزنی و دوشادوش همسرت چرخی در خیابان بزنی ، چه کسانی تو را می بینند؟ خانم ها و آقایان. آقایانی که همسر تو نیستند. و حتما چهره ات با وقتی که آرایشی نداری فرق دارد و گرنه آن را نمی آراستی. آقایانی که همسر خانمی دیگرند. و فکر کن خانم هایی هستند که خود را در خیابان می آرایند برای چشمان همسرت، چه حالی می شوی؟ اگر قصدشان هم همسر تو نباشد اثرش بر همسر تو نیز هست. بدحجابی و بی حجابی و آرایشگرانی که نه تنها در خیابان که حتی گاه در رفت و آمدهایی با فامیل و دوستان دیده می شود.

اصلا شما مجردی و کسی خواهانت نیست. کسی که دلت می خواهد. جواهر چهره  و وجودت را در مخملی رنگین می گذاری تا نگاه ها را خیره  سازی. تو دیگر در آن لحظه توکل و اعتمادی به خدا نداری که صبر پیشه سازی و دعا کنی و به آراستن در مجالس زنانه که خانم های پسر دار نگاهشان آنجا می چرخد بسنده نمی کنی. به این دقت نداری مردان مجردی که چشم چران نیستند و در پی پاکی درون و بیرون با هم اند و زندگی با ایمانی در آینده خواهند داشت به تو که در معرض دید همه ای توجهی نخواهند داشت. تو دیگر به توسل هایت به امام رضا و سایر معصومین توجهی نداری که باید رفتارت متناسب دعاها و توسل هایت باشد. تو در آن لحظه امیدی به خدا نداری. بلکه امیدت به چشم های غیر خداست.

کاش اگر موقعیت فراهم است و خواستگاران خوبی هست دخترانمان را زود شوهر دهیم. اگر شوهر کردیم عشقمان را در او متمرکز کنیم. هر روز سعی کنیم عاشقانه تر از  روز قبل زندگی کنیم. صحنه های عشقولانه ای را بیافرینیم. آینده ای را برای خود به تصویر بکشیم که عشق از آن می بارد. یک زوج پیر و عاشق که هم گام با عشقشان پیر شدند. همان طور که ذره ذره پیر شدند ذره ذره بر عشقشان افزوده شده. عشقی پیر بر چروک های پر مهر چشم ها و گوشه لب هایشان خانه کرده.

و در عشق ورزیدن ها خلاقیت به خرج بدهیم. در جملات. در صدا کردن ها. در عشوه آمدن برای همسرمان تنوع به خرج بدهیم. بعضی از خانم ها زورشان می آید همان چایی که برای همسرشان می آورند با عشق بیاورند:

خانم یه چایی!

چشم عزیزم.

و بعد با یک لبخند و نگاهی پر مهر و لبریز از منظور چایی برایش ببرد. نگاهش در چمنزار نگاه و اعضای همسرش بچرد و خوش بگذراند.



نوشته شده در دوشنبه 93 مرداد 20ساعت ساعت 1:15 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

عاشقی برای مخلوقان شرطی دارد: خدا را بیشتر از او دوست داشته باشی.

بخوان: بقره:165: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست می‌دارند. اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است.

بگو: من تو را دوست دارم نه بیشتر از خدایم که به خاطر تو گناه کنم.

 کاش این را در فیلم های عشق و عاشقی ایرانی می دیدم یا بیشتر می دیدم. عشق به مخلوق این نیست که هرچه او گفت عمل کنی. شاید عشق در زندگی مشترک به این شکل قشنگ تر باشد که عیب او را از دیگران مخفی کنم ولی طوری که خود او هم متوجه نشود عیبش را کم رنگ کنم. چون به یک باره نمی شود عادت یک فرد را عوض کرد. تدریج , رمز موفقیت در کار است. و این در صورتی است که من عاشق، آن عیب را نداشته باشم که هیچ ، حسن مقابل آن راهم داشته باشم.



نوشته شده در شنبه 92 اردیبهشت 7ساعت ساعت 11:32 صبح توسط سیده فاطمه| نظر

   یک سال پیش در چنین روزهایی , شعله عشقم با دیدن عزاداری رفتن همسرم اوج می گرفت. با دیدن پیراهن مشکی اش در طول محرم و صفر. با دیدن انسش با مسجد.

تولد لحظه های مشترک در ماه "چرا؟" . تولد نفس هایم در ماه "چگونه؟" . امیدوارم مرگم در ماه پاسخ باشد. در ... زبان شرم می کند از گفتنش... طفل دل که عجولانه دستم را گرفت و مرا به پای قلم آورد، حال در گوشه ای ایستاده و از پشت دیوار خجالت، سرک می کشد... خجالت می کشد بگوید کاش در پیشگاه حضرت پاسخ , در رکاب و راه منتقم جان دهم...

آه...

آری... من در آغاز ماه زیبایی ازدواج کردم. زیبایی از نگاه زینب سلام الله علیها.

زیبا بود نه گفتن حسین علیه السلام در مقابل کفر.

زیبا بود ادب عباس در مقابل امامش در حالی که برادرش بود. زیبابود جنگیدن حسین ع که سرشار از اخلاص بود. زیبا بود سر مولا روی سر غلام قرار گرفتن. اگر من خوب کنیزی کنم آقا عج خوب بلد است اربابی کند. زیبا بود سپر شدن عبدالله بر جنازه حسین ع . زیبا بود که مادری در مقابل دشمنان در آن لحظات سخت ، سرسختی نشان دهد و پس از بوسه ای، سر را به سمت میدان پرت کند. در کربلا هم انگار آقای زمانه گفت عشق هزینه دارد. هر که می خواهد برود. هر که ماند و ادعای عاشقی کرد خوب هزینه کرد. عشق مادری عجیب عشقی است. خدا، معشوقیست که بسیار ناز می کند. اما برای هر کس متناسب ظرفیتش. أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُون.عنکبوت/1

 خدایا هر کس با عملش نازت را خرید:  یکی پسرش را فدا کرد . عشق مادری را بر پای عشق تو ذبح کرد. می دانست که تویی که فرزند می دهی. می دانست که تو خیر و صلاح او را بیشتر از مادرش می خواهی.

میدان ، میدان عشق بازیست. اینجا مولای عشق ساقیست. اینجا در راه مولا ، چشم می دهند، دست می دهند، عمر و جوانیشان را می دهند. اینجا هر که ادعا کند حسین جان دوستت دارم ، باید جان دهد تا اثبات صدق شود.

کسی که اهل شوخی نبود در شب عاشورا شوخی می کند. آخر می داند که فردا قرار است ...

عشق...

زینب س، خودشان شاهکار آفرین صحنه های عاشقی اند. به هنگام شهادت فرزندانش از خیمه بیرون نمی آیند اما به هنگام شهادت فرزندان برادر چرا.

چشمش چه می بیند؟

 سرجدا شده ی برادر ، با کودکانی خسته از جدال با آتش و ظالمان و خارهای صحرا، جهنّم جهنّم کوفی نامرد.  

گوشش چه می شنود؟

نیش و کنایه، بی احترامی.

دلش چه می گوید؟

دلی که تاریخ ظلم براهل بیت در آن ثبت است، (تاریخ در و دیوار ، صبر فاطمه س که پس از رفتن پدر ، دیگر جواب سلام جان پیامبر را هم نمی دادند چه رسد به... ، صبر علی ع که ...، صبر حسن ع، صبر حسین ع ...، )

زینب، زینت علی ع. حقا که دختر علی ع هستی. اشداء علی الکفار . رحماء بینهم. در مقابل پسر مرجانه ، چه علی وار جواب می دهد : مارایت الا جمیلا.

شانه های استوار زینب س در مقابل کافران چه خوب آغوشی است برای یتیمان حسین ع. شانه های غم کشیده زینب.

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟!

ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست.

 اللهم عجل لولیک الفرج.

 



نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 26ساعت ساعت 7:21 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

این بار این صفحه کلید را در مقابلم گذاشتم ببینم در آخر، این صفحه مانیتور که از صفحات عمر من است چه به نمایش می گذارد.

می ترسم. عجیب از مرگ می ترسم. خصوصا شب وقتی چشمانم تاریکی را به آغوش می کشد. می ترسم خصوصا شبی که شب اول قبر کسی باشد که نزدیک یا دورادور می شناختمش. خصوصا وقتی که در آن تاریکی جغد فکرم بال بگشاید و روانه قبرستان شود. و آن وقت انگار می بینم کسی را که صورتش سردی و نمناکی خاک را حس می کند. انگار برای لحظاتی خودم در کالبد او جا می گیرم. اشباه خیال در تاریکی قبر احاطه ام می کنند... یعنی الان نکیر و منکر می رسند و بعد از چند سوال که لابد قادر به پاسخگویی نیستم خانه ام را به آتش می کشند؟ یا نه وجودی نورانی سر می رسد و مرا از چنگال عقاب غصه نجات می دهد؟ یعنی تا به حال یک زیارت مقبول داشته ام که الان علی بن موسی الرضا ع بیاید؟

به ناگاه مرغ دلم از آن فضای مخوف و رعب انگیز پر می کشد و در فضای اتاق آرام می گیرد. آه... الان گریختم، فردا چه کنم؟ و چاره ای نیست جز این که قدمی دیگر به سوی مرگ بردارم و و شنل برادر مرگ را به روی سر بکشم.

یعنی می شود من روزی که می میرم از مرگم خوشحال باشم؟  یعنی می شود ؟، می شود با عمق جان بگویم انّا لله و انّا الیه راجعون. بیا فکور شویم و در لام اول لله غوطه ور.

انّا لله.ما مال خداییم. خب خدایا تو هم مال منی. مگه نه؟

انّا لله. ما بنده خداییم. هدف از خلقت من بندگی توست. در این که وجود یابم مجبورم ولی در این که بندگی ات را بکنم مختار. اختیار: برگزیدن خیر. یعنی خدایا من اگه با یکی سر یه چیزی کل کل کنم در راستی بندگیت عمل نکرده ام. یعنی تو مرا برای جدال ، برای غیبت برای ... این جور چیزا خلق نکردی.

انّا لله. در این لام ، عشق خوابیده ؟ مال خدام نه مال شیطون. پس خشمگین نشم که شیطون نزدیکم نشه. به کار بد فکرم نکنم . اسراف نکنم. اگه احتمال افتادن تو گناه هست به آن درّه نگاه هم نکنم. به کار زشت ، محیط بد ، آدمای بد نزدیکم نشم. تو دوست نداری. خدا جونم، این جوری دوسم داری؟

انّا لله. یعنی همان چرخیدن دور کعبه؟ یه چرخو فلکو در نظر می گیرم. تا زمانی که دورش می چرخیم که هیچ اما اگه طنابه پاره شه... با یه نیروی گریز از مرکز پرت می شیم دور دورا... وای خدا به دادمون برس. من که معلوم نیست کجایم؟

انّا لله...

خدایا تو دعا ندبه می گن هل من معیل فاطیل معه العویل و البکاء . یه آتیشی می خواد بیشتر گر بگیره. تو قرآن اومده َ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا .حشر 10. خدایا عشق واگیر داره مگه نه؟ مرا با عاشقان هم نشین کن. می دونم وجودم یخ زدست اما بذار فقط ببینمشون. از نزدیک. بذار فقط لحظه های عاشقیشونو ببینم. چه بسا دور و برم عاشق باشه ولی من نبینم. بذار اون لحظه ها شونو ببینم.

فهمیدم که مرگ سوپاپ اطمینان برای عشقه. وجود عاشق شبیه زودپزه. اگه اون سوپاپ نباشه در پوست خود نمی گنجد.

انّا الیه راجعون: مرگ.

 



نوشته شده در جمعه 91 مهر 28ساعت ساعت 4:31 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

از طرف دوست دوستم:

 

ای خدای بی نیاز آفریدگار ناز

خالق زمان, زمین, این دلم فدای تو

ای خدای با کرم, مهربان ترین برم

رب همسرم, عزیز, همدلم فدای تو

ای خدای پاک من, نور من و باک من

رزق وروزیم دهی, مادرم فدای تو

ای احد, صمد, رفیق, خالق پدر, شفیق

باد ده به قایقم, آن بلم فدای تو

این تمام زندگی آیه های بندگی

بندگی که عشق توست آبرو فدای تو

من نه اینکه گفته ام این تمام آرزو

ای تمام آرزو , آرزو فدای تو

کاش این چنین عجیب گردمو شوم حبیب

تا بیایدآن که هست : گوید او : "فدای تو"

آن که این چنین بود حجت زمین بود

 این زبان حال او: "عشق خو" فدای تو



نوشته شده در یکشنبه 91 مهر 23ساعت ساعت 10:35 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

گفتگو با خانم شاه ولی (مسوول هیأت کهف الشهدا)

-چی شد که این هیأت رو راه انداختید؟

سال89من دو تا کاروان بردم.در کاروان دوم راوی ما ،آقای فرخنده در مورد شهیدی افغانی به نام شهید غلامی صحبت کردند.  ایشان شهید مظلومی بودند .آقای فرخنده از کارهایی  که این شهید نصف شب انجام میداد صحبت میکردند این که پوتینهارا واکس میزدند , سرویس بهداشتیها رو میشستند , رختای بچه ها رو میشستند جالب اینجا بود که آقای فرخنده میگفتند آه این شهید هم میگرفت مثلا اگه یکی اذیتش میکرد  اه میکشید فرداش میدیدی پاش شکست  .

-چه طوری؟

- دقیقا نمیدونم ولی آقای فرخنده میگفتند یک روز یکی از بچه ها اذیتش کرد فرداش تو فوتبال پای طرف شکست . جالب این جا بود که  وقتی بچه ها رفتند  سر خاکش ازش حاجت گرفتند .

من   ارتباطم با بچه های کاروان بعد سفر قطع نمیشه , بعد اون سفر یک فراخوان زدیم , حول و هوش پنجاه نفر جمع شدیم که یک سرویس گرفتیم و رفتیم شهرستان بجستان و نیز روستای نجم آباد یکی از بچه های ما از روستای نجم اباد بود با کمک اون با خانواده شهید هماهنگ کردیم  وشب مهمان خانواده شهید علی حسینی بودیم.فرداش رفتیم بجستان و برنامه زیارت عاشوراو....از آنجا که آمدیم با بچه ها یک قراری گذاشتیم و گفتیم بیاین برای شهدا خواهری کنیم .اولین جلسه را در منزل شهید آراسته  برگذار کرد یم شهید اراسته مداح اهل بیت بوده و عاشق امام حسین بود و روز اربعین شهید  شد.یک شعر ی شهید آراسته که آقای فرخنده هر وقت می خواندنداشک میریختند . اینجا بود که جلسات ما شد چرخشی . هرسه شنبه منزل یک شهید بودیم .تواین  یکسال ونیم که این جلسه رو داریم یه یادواره برای شهدای گمنام سرخس به کمک بچه های بسیج روستای سنگر سرخس برگذار کردیم و همچنین در نیشابور به کمک اقای رفعتی یک یادواره هم اونجا برگذار کردیم .  دو سال این توفیق نصیب من شده است که  مراسم شب قدر را در گلزار شهدای بهشت رضا برگذار کنم . پار سال شب 19/21/23/ ماه رمضان و امسال 21/23/ . شاید باورتون نشه چقدر تو این اداره ها من دویدم , چقدر سنگ جلوی پای من انداختند ولی من متوسل شدم به خود شهدا . گفتم شما سیمتون به اهل بیت وصله اهل بیتم به خدا . بخواین این برنامه رو برای خودتون میخام برگذار کنم نمیخام بگن شاهولی , برای شهدا میخام کار کنم هر چند  ماه یک بار ما یک  مراسم بهشت رضا داریم در جوار شهدا.

-چه طور دویدی؟

-بدون پول , بدون ماشین , و بدون پشت, اصلا هر اداره ای که میرفتم یک سنگی رو جلوی پام مینداختند . خب من برای چاپ بنرم مونده بودم , با همکاری بنیاد شهید منطقه دو باز خدا خیرش بده آقای ملکی هزینه چاپ بنرو به عهده گرفتندولی امسال بانی برای سحری خادمین پیدا نشد من پار سال سه شب سحری دادم ولی امسال شرمنده بچه های خادم بودیم. بچه های خادم این همه راه می امدند برای انتظامات و... بالاخره باید برای یک تعدادی سحری و افطاری داده میشد حالا نمی خوام منت بذارم  اگه کاری میکنیم برای شهدا میکنیم و واقعا هم شهدا کمکون می کردند. بالاخره یک بانی پیدا شد و دو تا سحری و یک افطاری برای بچه های خودمون و بچه ای خادمین شهدا.الحمدلله خوب برگزار شد.

از هر اداره ای بیرون می اومدم به یک شهید متوسل میشدم . باور کنید این حسینیه که توش هستیم مدیون شهید برونسی هستم.

-اینجامنزل شهیده؟

-نه، اینجا منزل اقای پیوندیانه.از اینکه ما چرخشی کار می کردیم ،خود خانواده شهدا خسته شدند.حقم دارند.ما گفتیم بیاین بچه ها یه جای ثابت باشیم. شاید باورتون نشه من با یکی دوتا از بچه های هیأت یک هفته دو هفته هر حسینیه ای که میرفتیم جایی 300هزارتومان جایی400هزارتومان اجاره می خواستن از ما.دیگه خسته شدم.رفتم سرخاک شهید برونسی.گفتم شهید برونسی داریم برای خودتون کار می کنیم.نه برای اینکه بگن هیأت کی ،فلان.تو رو خدا اونجایی که جاتونه اونجاکه باید جلسمونو اونجا برگزار کنیم نشونمون بده.خسته شدم.

بایکی از بچه ها رفته بودم. منو بلند می کرد می گفت خانم شاه ولی بلند شو بریم .اینجا اینقدر داری گریه می کنی اتبوس نیست. اومدیم دیدیم اتبوس نیست. حالا ما با چی برگردیم؟همون طور ایستاده بودیم دوستم می گفت مامانم قند داره گفتم نترس.رو کردم به گلزلر شهدا گفتم ما امدیم برای شهید برونسی دیگه اومدیم جامونو از شهدا بگیریم دیگه بالاخره یکی پیدا میشه ما رو ببره.یه ماشین جلو پای ما ایستاد.اینم دراش خراب.رانندش یه ده دقیقه ای به دراش ور رفت تا این دراش واشد .سوار شدیم و گفت کجا می خواین برین ؟گفتیم مشهد.جالب اینجا بود که این آقا کارمند بنیاد شهید بود و می گفت من برای بهشت رضا نیومدم من با یکی قرار داشتم بهشت رضا .فامیلش آقای غلامی بود . گویا من وسیله ای بودم که شما رو مشهد برسونم دیگه اومدیم مشهد .

یه روز دیگه  روز چهارشنبه بودمن راه افتادم باز دنبال جا.خیلی گشتم خیلی. رو پله های بانک فلکه آب نشسته بودم .شونه هام از خستگی درد می کرد پاهام درد می کرد . سلامی دادیم به امام رضا و اومدیم سمت چهارراه شهدا مسجد کرامت.گفتند ما حرفی نداریم اینجا حسینیه رهبریه ولی آقای فلانی رو میشناسید؟گفتم آره دورادور تو پادگان حمیدیه دیدم .گفتش که برو پیش این آدم خیریه.آدرس داد رفتم دم مغازشو دیدم نیست .شاگردش بود.تلفن ایشونوگرفتم و زنگ زدم و روز جمعه .قرار گذاشتم  گفتند ما یک منزلی داریم .ظاهرو باطنش همین.تا وقتی اینجا را نفروختیم می توانید از اینجا استفاده کنید.منتها اینجا سه شنبه ها جلسه قرآنه . به خاطر همین ما جلسه را به یکشنبه ها انداختیم.وقتی به اقای پیوندیان گفتم اینجا را مدیون شهید برونسی هستیم .ایشان گفتند اتفاقا منم ارادت خاصی به شهید برونسی دارم.

-از کی کاروان بردین؟ از چه طریقی؟

- من قبلا تو حوزه بسیج بودم ، فرمانده پایگاه هم بودم و ...

-بسیج محلات؟

- بله . از سال 81 من کاروان می بردم . بذارید من یک خاطره براتون تعریف کنم . من راهنمایی که بودم بچه ها رو روز های سه شنبه تو نمازخونه مدرسه جمع می کردم و دعای توسل می خوندم. دوم سوم راهنمایی به این شکل گذشت . تو تابستونم می رفتیم خونه های همو این برنامه رو حفظ کردیم. چون تو دبیرستان دبیر مرد داشتیم جلسه ها را همچنان تو خونه هامون برگزار می کردیم. تا این که بچه ها رفتند دانشگاه و هرکی تو یه شهری افتاد.

همیشه دوست داشتم یه هیأتی داشته باشم برای شهدا برای امام حسین ع .یک عشق خاصی به این کار داشتم.بهم می گفتند این کارا کارای مردونست...

-چی گیرت میاد...

- احسنت ...آره چی گیرت میاد  الانم بهم می گنا.خانواده هاشون میان بهشون سر بزنن که تو این کارا رو می کنی؟ شاید باورتون نشه من تو این راه خیلی سختی کشیدم . همین شبای قدر رو چمنا دراز می کشیدم . از خستگی شونه هام درد می کرد .بچه ها شونه هامو می مالیدند.من نه منت سر شهدا دارم نه خانواده هاشون . من دارم برای دلم کار می کنم.من دوست دارم بریم تو مقطع دوم راهنمایی تا اول دبیرستان کار کنیم.این قدر بریم راهیان نور و فایده ای نداشته باشه ؟باید کار فرهنگی بکنیم. اگه الان یک خانمی بیاد و هفت قلم آرایش کرده باشه من خیلی قشنگ باهاش احوالپرسی می کنم .بفرمایید عزیزم . خیلی خوش اومدی.هنوز اونو بالا بالا مینشونمش.این باید بیاد اونی که راهشودرست انتخاب کرده که خودش میاد .باید روی قشر خاکستری کار بکنیم.

بعضی وقتا خود شهدا میان سراغمون .مثلا یکی از بچه ها خواب دیده بود  شهید محمد محمدی.رفتیم گشتیم پیداش کردیم . نمی ریم جار بزنیم . خودمون میریم یه خرمایی میگیریم یه حلوایی درست می کنیم می ریم سر خاکش. یا وقتی می ریم روستا ها . خیلی استقبال می کنن . می گن کسی نمیاد از شهدای ما یاد کنه . خودمون در حد وسعمون میریم رنگ می خریم گلاب میگیریم قلم می گیریم ...

-از جیب خودتون؟

-از جیب خودمون...

- ازجیب خودتون یا از جیب باباتون؟

- اگه بانی رسید که رسیده وگرنه شاید باورت نشه من همیشه به بابام میگم یارانه ها مال شهداست.پول تو جیبی که بابام بهم میده برای شهدا خرج می کنم. حالا چادر نو نمیخرم .کفش نو نمی خرم.اتبوس سوار میشم.

- شهدا چه گره های بزرگی رو باز کردن؟

-چندتا از بچه ها حاجت گرفتن ولی به من چیزی نگفتن . یه بار پای دیگ افطار داشتیم زیارت عاشورا می خوندیم دیدم یکی از بچه ها داره گریه می کنه گفتم چرا گریه می کنی؟ گفت خیلی وقته منتظر یک خبرم الان پای دیگ دلم شکست  اون خبره بهم رسید.

-اگه کسی بهتون بگه چی گیرتون میاد چی بهش میگید؟

- من عصبانی نمیشم .خیلی ها بهم گفتن خب شهدا که رفتن چی عاید تو میشه ؟من میگم که نسل بعد از من باید بدونن این شهدا کی بودن؟

پری سال بود که من کاروان بردم . چندتا از بچه ها بودن که تو گوشی هاشون آهنگای مختلف بود ورفتنا به من می گفتن فلان فیلمو برای ما بذار. من گفتم بچه ها رفتنا مدیر کاروان منم برگشتنا شما.من رفتنا سی دی های آقای دلبریان ،آقای ماندگاری و...گذاشتم برگشتنا گفتم حالا هرچی شما می خواین بذلرین.اشک تو چشماشون جمع شد.یکی از بچه ها به قم که رسیدیم برای خودش هد خریدساق خرید.خجالتم می کشید چادرشو جلو کشیده بود رفتم جلو گفتم چقدر خوشکل شدی! باید به اینا بها بدیم . اگه بها بدیم اینا خودشونو پیدا می کنن.

-حرف آخر؟

- دوست دارم بیان  این جلسات. اگه یک نیت کوچولو بکنن ان شاالله حاجتشونو می گیرن .

- فقط باید برای حاجتامون شهدا را بخوانیم؟

-هرکسی یه حاجتی تو زندگیش داره.ولی باید از شهدا بخوایم اون

 دنیا شفاعتمون کنن.

 



نوشته شده در شنبه 91 مهر 22ساعت ساعت 9:26 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

اگه بگی من دوستت دارم, باید امتحان پس بدی. عاشق هرچی که باشی باید در راه رسیدن به اون , سختی ها رو تحمل کنی. تحمل این سختی ها زمانی ارزشمنده که عاشق یه چیز درست و حسابی باشی. تو عشق به اون, کمالی باشه. ترکش های آزارهای راه عشقش, ازت یه جانباز بسازه. اگه تو راه عشق ورزی به او بمیری, شهید حساب شی.

عشق به چیزی که به رنگ خدا باشد. به رنگ ابدیت. عشقی که آدم رو فداکار کنه. از خود گذشته کنه. آدم با داشتن اون عشق, یاد بگیره که خودشو یه جاهایی فراموش کنه. جایی که معشوقشو با اون کار خوشحال کنه.

اما مگه عاشقی الکیه؟

بهت می گن دیوونه. می گن قاطی کرده. حسابش با حساب دو دوتا چارتای این زمین و زمان نمی خونه.

عشق هزینه داره. یه عده منافق ادعای ایمان کردن. خدا بهشون نشون داد که چرند می گن:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِىَ فىِ اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ الله:عنکبوت/10

‏ترجمه آیتی: بعضى از مردم مى‏گویند: به خدا ایمان آورده‏ایم. و چون در راه خدا آزارى ببینند، آن آزار را چون عذاب خدا به شمار مى‏آورند  .

اما اون آدمای بی کله می گن:

وَ مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلىَ اللَّهِ وَ قَدْ هَدَئنَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبرَِنَّ عَلىَ‏ مَا ءَاذَیْتُمُونَا وَ عَلىَ اللَّهِ فَلْیَتَوَکلَ‏ِ الْمُتَوَکِّلُون‏: ابراهیم/12.

چرا بر خدا توکل نکنیم، و حال آنکه او راه ما را به ما بنمود؟ و ما بر آزارى که به ما مى‏رسانید صبر خواهیم کرد و توکل کنندگان بر خدا توکل کنند.

آره. اونا صبر می کنن.

من از خداوند مدد می گیرم و جام تلخ دوریت را می چشم. گوش از شماتت ثانیه ها می گیرم که مدام بی تویی را به رخم می کشند. صبر می کنم.

یک در میان, کودک غم زنگ خانه دلم را می زند و می گریزد.

یک در میان, این فضای غربت , بر دلم شعله می کشد و تیزی زبانش تا عمق قلبم فرو می رود.

اما بگذار غم , آشنای استخوان هایم باشد.

من صبر می کنم.

من ...

و جز با عشق نمی توان در غربت زیست...

و جز با همدم نمی توان در آن نفس کشید...

آری...

خدایا! دوست دارم  دلم را در تنور عشقت بیندازی...

بگذاری خوب پخته شود... و بسوزد...

آن وقت توفیقم دهی آن را به کام روزگار بیندازم تا اوقات دنیا را تلخ کنم.

 

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 مهر 19ساعت ساعت 11:51 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

اگر بخواهم آنچه را در این زمینه به دست آوردم به صورت مبسوط با سند و توضیحات بنگارم بحث هم چنان ادامه پیدا می کند اما به صورت خلاصه مابقی آنچه که به نظرم ویژگی یک زن خوب می آید را می نویسم:

عشق ورزی و دلبری: (با توجه به ویژگی زنان بهشتی در سوره های صافات/48, واقعه/37, ص/52,قصص/9,الرحمن/56 و رحمت بودن بین زن و شوهر(رابطه مهربانی)روم/21.

آرامش بودن:اعراف/189.

همسر را تشویق کند که خدا را بیشتر از او دوست داشته باشد. در واقع حکم خدا و رسول (ص) را به حرف او ترجیح دهد. با توجه به توبه/24.تغابن/14. احزاب/4و28.

رازداری.( تحریم/3و5. نمل/57.حجر/60.عنکبوت/32.)

همکاری با شوهر در کارهای خوب(انبیا/90)

شادی بخش (خوشحال کردن شوهر)فرقان/74.

صبوری.(ص/44)

بدانیم : زن, زینته.(آل عمران/14) نعمته: نحل/72.

خطاب به مردان: مواظب خودت و همسرت باش! شیطان در کمینه.(طه/117.)

خطاب به زنان: به همسرت بگو: تو چادر من باش, من عبای تو.(هن لباس لکم و انتم لباس لهن)

جمع بندی مطالب با حدیث منسوب به امام صادق(ع):

زن نسبت به شوهر خود باید سه نکته را رعایت کند: حفظ کردن خود از هر گناه و آلودگی تا شوهرش در هر حال و موقعیتی خوشایند یا نا خوشایند در دل به او اطمینان داشته باشدو مراقبت از او و زندگیش تا شوهرش در صوتی که لغزشی از وی سر زند نسبت به وی عطوفت و مهربانی نشان دهد و اظهار عشق به او با عشوه ودلبری و هیأت مناسب و خوشایند در نظر او.(میزان الحکمه, ج5,ص2263.)

وعده ای که داده بودم:

حدیث منسوب به رسول خدا (ص):

بزرگترین حق را بر زن شوهر او دارد و بزرگترین حق را بر مرد , مادر او.( میزان الحکمه,ج5,ص2263.به نقل از کنز العمال :44771) 



نوشته شده در یکشنبه 91 مهر 16ساعت ساعت 1:38 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

برای این که خوشحال کنید باید خودتان شاد باشید. رمز شادی شما این است که چیزهایی برای شما اهمیت داشته باشد که رنگ خدایی داشته باشد. برای از دست دادن این چیزها ناراحت شوید نه مسائل زودگذر و فانی.

شاد کردن دل مومن خیلی ارزش دارد. اگر دل مومنی را شاد کنیم خداوند هم در قیامت ما را شاد می کند. در شاد کردن دیگران توجه داشته باشیم که هدف رضایت خدا باشد. خود کار, کار درستی باشد . شخص ، فردی باشد ک خداوند شاد کردن او را دوست بدارد. شاد کردن را از شخصی شروع کنیم که خدا دوست تر دارد. در شاد کردن افراد و به کار بستن روش ها اولویت بندی کنیم.

مهم نیست طرف ما رو بشناسه. مهم اینه که اون شاد بشه و خدا از شاد شدن او با کار ما رضایت داشته باشه.

       هدیه دادن: برای زنده ها و مرده ها.

     همکاری کردن : تعاونوا علی البر و اتقوی: در کار های خیر به یکدیگر کمک کنید.

       پیامک قشنگ و سالم دادن

    به دیدار او در خانه اش رفتن.

    نیاز او را تا جایی که می توانیم برآوریم. مثلا مشکل مالی. 

  همدردی کردن. با کسی که عزیزی رو از دست داده یا نمرشو بد گرفته.

     در مجلس اگر او خواست نزدیک ما بنشیند جا باز کردن.آیه 11سوره مجادله

     در جمع در گوشی حرف نزدن مگر به خاطر تذکر یک کار خوب.9مجادله

  شوخی کردن با سخنان حق. از رسول اکرم(ص) نقل شده :من شوخی می کنم و جز حق نمی گویم.

  دعا برای فرج آقا عج ( ان شا الله نتیجه اش را در زمان ظهور ببینید) و برای سلامتی آمرزش خودشو پدر مادرش یا امواتش.

کار بدش را ندید گرفتن

راز داری

    کار خوبش را یادداشت کردن.

    تشویق کردن به خوبیها

    ابراز محبت

  تمیز و مرتب بودن .

  گوش دادن. جز غیبتو...

  رعایت نوبت بخصوص در حرف زدن.

    اگر کسی پشت سر او حرف زد از او دفاع کردن.

 

ان شا الله بتوانیم دل آقایمان عج را شاد کنیم و گناه نکنیم. هر چه قدر می تونیم تقوا داشته باشیم.

یا علی

 

 



نوشته شده در پنج شنبه 91 مهر 13ساعت ساعت 5:24 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

دختر دارم کس نداره

صورت داره ماه نداره

به کس کسونش نمیدم

به همه نشونش نمی دم

به کس میدم که کس باشه

منتظر آقاش باشه

بالا پایین روزگار

غم های سخت و ناگوار

پشت اونو خم نکنه

از امیدش کم نکنه

...

این شعری بود که آخر تئاتر راز بقا پخش شد.

در حدیثی آمده است دختران حسنه اند. یعنی نیکی اند و خداوند به خاطر تربیت صحیح آنان پادش می دهد اما پسران نعمت اند و آدمی به خاطر داشتن نعمت مورد پرسش واقع می شود. ثم لتسئلنّ یومئذ عن النعیم.

اما برگردیم به این که دختران حسنه معرفی شده اند.آیه داریم :انّ الحسنات یذهبن السیّئات. قطعا نیکی ها بدی ها را از بین می برند. این آیه درباره اعمال است. اما من اینجا نمی خواهم آیه را تفسیر کنم. می خواهم بگویم اگر دختر ها حسنه اند و حسنه ها بدی ها را از بین می برند پس می توان گفت که دختر ها باید بدی ها را از بین ببرند. (کاری به پسر ها ندارم. ) پس دختر ها باید غم روب خانه باشند. در خانه ای که دختر هست نباید غمی باشد. نباید سختی زندگی فشار بیاورد. نور چشم پدر. همراز مادر. یاور خواهر. دوستدار برادر.

 

 



نوشته شده در سه شنبه 91 شهریور 28ساعت ساعت 9:39 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin