سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

 

یکی از روش های ابراز علاقه اش ندید نگرفتن کارهای خوب بندگانش است . او خود می گوید که اعمال بندگانش را ضایع نمی کند .پاداش برخی از کارهایشان را در همین دنیا و بعضی را در آخرت می دهد .

باران هم نعمتی است و نشانه محبت تو...

دیگر این که آنان را در انجام کارهای خوب تشویق می کند و وقتی کاری کردند ، هرچند کوچک ، ان را تأیید می کند و می گوید : حال که تو یک قدم به سمت من آمدی ، من ده قدم به سوی تو می آیم .وقتی می خواهیم از طریق بانک، سرمایه ای به کف آوریم ، پولمان را در حساب بلند مدت می گذاریم . اول این که اصل پول باید مقدار قابل توجهی باشد . دوم این که تا مدتی باید صبر کنیم تا سودی به دست آوریم واما سرمایه گذاری در نزد خداوند ، هرچند سرمایه ما خیلی اندک باشد ، سود های کلان و زود بازده ای دارد .خدا همان نگاه پر مهر من به مادرم را دوست دارد .

یکی از نشانه های رحمت الهی ، باز گذاشتن راه توبه و بازگشت است .خداوند ، به بازگشت من مشتاق است .او خود می گوید:

" قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم " بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردید از رحمت خدا نومید مشوید که خداوند همه گناهان را می آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .زمر / 53. من به او پشت کردم . او صدایم می زند : برگرد ، من به باز گشت تو نیازی ندارم . برگرد از آن جهت که تو  به من نیازمندی و جز من کسی را نداری . اگر برگردی تمام بدی هایت را به خوبی تبدیل می کنم .

شهادت ... پدر و مادر ... فرزند هم نعمت است و مایه شادباش ...

وقتی بنده اش غمگین می شود او را دلداری می دهد . مثل دلداری هایی که به پیامبر می دهد : خودت را اذیت نکن.کافران را بیم دهی یا ندهی ایمان نمی آورند . از حرف های آنان اندوهگین نشو و بر آنچه می گویند صبر کن .

ممکن است بگویید خدا پیامبر را دلداری می دهد نه ما را! در پاسخ باید گفت خداوند متعال با تک تک ما از طریق قرآن می گوید : جز این نیست که رسول گرامی اسلام فقط خدا را می پرستید و بنده نیک کردار او بود . از این می توان فهمید که هر که هیچ قدرتی را معادل و یا برتر از قدرت خداوند قرار ندهد پروردگار متعال ،  هم اورا و هم دوستداران او را دوست دارد و با سخنانش غم های مؤمنان را تسکین می دهد و دل آنان را آرام می سازد .(نمونه ای دیکر: خداوند برای اطمینان قلب موسی و هاروون می گوید :انتما و من اتبعکما الغالبون : شما و پیروانتان پیروزید . قصص/35  )

دیگر از نشانه های رحمت او ، زمینه انجام کارهای خوب را فراهم کردن است آن چنان که یکی از پیامبران (شعیب) در قرآن  می گوید : و ما توفیقی الا بالله

روش دیگر ، برشمردن صفات و کارهای نیک افراد است . چه آنانی که دنیا را به سوی او ترک کردند و چه آنهایی که در زمان نزول آیات در قید حیات بودند .(من هم می توانم این روش را به کار گیرم و دوستانم را از صفات نیکشان با خبر سازم و یا با دیگران در مورد کارهای خوب آنان سخن بگویم چون هم موجب تقویت اعتماد به نفس و تشویق آنان می شود و هم دیگران در کسب آن فضائل تحریک می شوند .)

از دیگر شیوه هایش در ابراز محبت، هدیه و نعمت های مخصوص دادن است . مثل عطا کردن حضرت فاطمه سلام الله علیها به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله (اگر من بخواهم از این روش پیروی کنم ، باید به آنانی که خیلی دوستشان دارم هدیه های مخصوص بدهم مثل دعا برای سلامتی و آمرزش پدر و مادرم .یعنی چی می تونه باشه؟

شیوه ای دیگر همراهان و دوستان خوب قرار دادن است . هاروون برای موسی .(سنشد عضدک باخیک :به زودی بازوان تو را به وسیله برادرت محکم می کنیم .قصص/35) ابو طالب، حضرت خدیجه و حضرت علی علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله. دیگر روش باری تعالی ، همراهی خویش را اعلام کردن است . خداوند به حضرت موسی و هاروون ماموریت داد که برای دعوت و انذار فرعون به سوی او بروند . موسی گفت من یکی از فرعونیان را کشتم. می ترسم که مرا به قتل برسانند. پروردگار فرمود:کلا فاذهبا بآیاتنا انا معکم مستمعون. چنین نیست. (آنان کاری نمی توانند انجام دهند .)شما هر دو با آیات ما(برای هدایتشان ) بروید .ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می شنویم .  شعرا/15

شاید بارز ترین نشانه محبت خداوند آزمایش های سخت اوست . مثل آزمایش قربانی کردن فرزند برای حضرت ابراهیم .یا امتحاناتی که ایوب پیامبر گذراند.(ربنا ولا تحمّلنا ما لا طاقة لنا وعف عنّا واغفر لنا وارحمنا انت مولانا ...)

دیگر از نشانه های رحمتش، باز گذاشتن دریچه دعا و استجابت دعاست. مثل برآورده کردن دعای همسر زکریای پیامبر در خصوص فرزند دارشدن . (یحیی را به او داد .) و اذا سالک عبادی عنّی فانّی قریب . اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنو بی لعلهم یرشدون. و زمانی که بندگانم در مورد من از تو می پرسند (بگو) من نزدیکم دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا می خواند پاسخ می گویم . پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند تا هدایت شوند. بقره/186

دعای دست جمعی...

دعوت به نیایش و گفتگو از دیگر نشانه های علاقه او به بنده اش است. چه در جمع، (یا مریم اقنتی لربک و اسجدی وارکعی مع الراکعین . آل عمران /43 . ای مریم (به شکرانه نعمت برگزیده خدا و برتر از زنان عالم شدن چه در جلوت) برای پروردگارت قنوت کن و سجده به جا آور و با رکوع کنندگان رکوع کن . ( چه در خلوت: قم الیل الّا قلیلا .شب را جز کمی به پا خیز. مزمل /2



نوشته شده در پنج شنبه 91 اردیبهشت 14ساعت ساعت 12:6 صبح توسط سیده فاطمه| نظر

این جا شلچه است ...


من کجا بودم؟

کاروان پای ستونی به خواندن زیارت عاشورا نشسته اند که از زیرش شهیدی درآوردند .

اینجا سکوی پرواز هزاران شهید است و انگار ... فرود گاه من است .فرودی از اوج آرزوهای دور و درازم به حضیض این زمین های خاکی .

 

سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن !...

 

چشمانم هم صدا با چشمان دوستان :انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم

من دوستار کسی هستم که شما را دوست بدارد و در جنگم با کسی که شما را دشمن بدارد .

باران اشک است که می بارد و خاک های متبرک است که به توبره ها ریخته می شود .سینه مالامال از درد و گلو لبریز از بغض و چشم ،چشمه ای جاری از درد و بغض .

زیارت عاشورا را نیمه خوانده رها می کنم تا کمی عاشورای مجسم را ببینم .شلمچه زیر بال های نگاهم جا نی گیرد.کسانی را می بینم که فقط خدا را میبینند .راه می افتم به سمت تانک های زنگ زده .سختی چرخ های تانک را از زیر انگشتانم می گذرانم . انگار صدای خرد شدن استخوان های فهمیده را می شنوم .خدایا ! واقعا زیر این تانک ، سینه هایی خرد و گوشت هایی تکه تکه و بدن هایی پودر شده اند ؟

می روم آن طرف تر . دخیل سیم خاردار ها می شوم . انگشتانم را به گردن حلقه هایش می اندازم .قلبم در حقیقتی ناب غوطه ور است . انگار آسمان مرا در آغوش گرفته است . دوباره به صحنه نگاه می کنم .گویی روی تل زینبیه ایستاده ام . کربلا را به چشم می بینم . صدای عشق از مسلسل ها بلند است . چه بسیارند کسانی که از پهلو تیر خوردد .تانک ها به جلو می خیزند . رزمنده ها به پیش می روند .سلاح و مهمات کم است . نه ، این جا مهمات چیز دیگری است .آدم های اینجا وقتی گلوله شان تمام می شود ، خشابشان را از خونشان پر می کنند .

آه...

خدایا 

انگار خرد شدم .نه ! ... خیلی خوب ، خردی ام را نشانم دادند...آن قدر کوچکم که دیده نمی شوم.. .



نوشته شده در چهارشنبه 91 اردیبهشت 13ساعت ساعت 11:13 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

کتاب تربیت من

 

داشتم با خود فکر می کردم محرک های جنسی که در قرآن معرفی یا به آن اشاره شده چیست، که این چیز ها به خاطرم آمد:


1-       1- نگاه:

  این آیه به ذهنم آمد: قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِم(نور/30) "ترجمه انصاریان: به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را [از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم و عورت دیگران‏] فرو بندند."  اول خطاب به مردها گفه شده مواظب نگاهشون باشند. بعد در آیه 31 خطاب به زنان گفته شده: وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِن(نور/31)     " ترجمه انصاریان: و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند."

کجا می نگرم؟

دو چیز است که موجب تحریک جنسی مردان است: بو و نگاه.

یادم آمد از رو گرفتن مادرم زهرا (س) از مردی کور. پیامبر اکرم (ص) به ایشان گفتند که چرا از مرد نابینا رو گرفتی؟ ایشان فرمودند : او مرا نمی بیند من که او را می بینم.

این روایت به تحریک شدن خانم ها از طریق نگاه اشاره می کند اما در ذهن دارم که ایشان  احتمالا به شامه و حس بویایی مرد نابینا هم توجه داشته اند. بالاخره وقتی حسی از کار بیفتد سایر حس ها قوی می شوند.

و جالب است که در ادامه آیه ای که خطاب به خانم هاست مواردی گفته شده که در تحریک مردان از طریق نگاه موثر می باشد و این نشان از آن دارد که جاذبه های جنسی زنان بیشتر از مردان است:

{ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ یحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا  وَ لْیَضْرِبْنَ بخُِمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُیُوبهِِنَّ  وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِْ أُوْلىِ الْارْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُواْ عَلىَ‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ  وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یخُْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ  وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمُ‏ْ تُفْلِحُونَ(نور/31)

ترجمه انصاریان: و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، و زینت خود را [مانند لباس‏هاى زیبا، گوشواره و گردن بند] مگر مقدارى که [طبیعتاً مانند انگشتر و حنا و سرمه، بر دست و صورت‏] پیداست [در برابر کسى‏] آشکار نکنند، و [براى پوشاندن گردن و سینه‏] مقنعه‏هاى خود را به روى گریبان‏هایشان بیندازند، و زینت خود را آشکار نکنند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان [هم کیش خود] شان، یا بردگان زر خریدشان، یا خدمتکارانشان از مردانى که ساده لوح و کم عقل‏اند و نیاز شهوانى حس نمى‏کنند، یا کودکانى که [به سنّ تمیز دادن خوب و بد نسبت به امیال جنسى‏] نرسیده‏اند. و زنان نباید پاهایشان را [هنگام راه رفتن آن گونه‏] به زمین بزنند تا آنچه از زینت‏هایشان پنهان مى‏دارند [به وسیله نامحرمان‏] شناخته شود. و [شما] اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگردید تا رستگار شوید.}

در خصوص تحریک مردان از طریق نگاه ، قضیه حضرت موسی (ع) و دختر شعیب (صفورا) به خاطرم آمد. در تفسیر آیه 26 سوره قصص آمده است که حضرت موسی (ع)  جلو تر از صفورا راه رفت تا چشمش به لباس او نیفتد.

نکته جالب دیگر در مورد خصوصیت حوریان (زنان بهشتی) این است که فقط به شوهرانشان نگاه میکنند. (فیهن قاصرات الطرف)

2-     صدا

در قرآن کریم داریم: ولاتخضعن بالقول(احزاب/32)

از این آیه دلبرانه سخن نگفتن با نامحرم برمی آید.پس از آن می توان فهمید که یکی دیگر از محرکهای جنسی ، صداست.

احتمالا به همین دلیل است که طبق آیات سوره قصص حضرت موسی (ع) با دختران شعیب خلاصه سخن گفت.(ماخطبکما)

3-      لباس

از همین آیه 31نور که خداوند فرموده است زینت های خود را برای نامحرمان آشکار ننمایید بر می آید که هر نوع لباسی نباید پوشید چون برخی لباس ها جلوه دارند و دارای زینت.

جیگر تو...

4-      حرکت اندام ها 

 به نظر می رسد آیه 31 نور به این مطلب اشاره دارد. آنجا که می فرماید طوری راه نروید که زینت های پنهانتان آشکار شود. پس احتمالا وقتی زن به طرز موزونی را رود این اتفاق می افتد و مردان تحریک می شوند.

در سوره قصص از راه رفتن دختر حضرت شعیب(ع) (صفورا) تجلیل شده است آنجا که فرموده است: "تمشی علی الاستحیاء" با حیا گام بر می داشت.

 

فعلا این ها به ذهنم رسید اما شاید اگر کسی برود درست و درمان تحقیق کند رنگ ها (رنگ چشم حوریان)  و اختلاط با نامحرم (کنار ایستادن دختران شعیب و قاطی مردان و چوپان ها نشدن در سوره قصصص) و دوستی با نامحرم (ولامتخذات اخدان) را هم به لیست وسوسه ها و محرک های جنسی اضافه کند!

مهم این است که قرآن کریم برای کنترل غرایز و عدم تحریک نامحرمان راه نشان داده است:

برای سامان دادن خواهش های جنسی : ازدواج.

 و برای امنیت بخشیدن به فضای جامعه اسلامی : نگاه خیره به نامحرم نکردن و دلبرانه سخن نگفتن با نامحرم و پوشش مناسب و ...

 ان شاء الله که محرک های جنسی را آنجا که باید (در مقابل شوهر) به کار گیریم و آنجا که نباید حواسمان را جمع کنیم.

یا فاطمه

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 اردیبهشت 13ساعت ساعت 11:6 عصر توسط سیده فاطمه| نظر

 

روزت مبارک

 شیرینی به دست راه افتادم سمت مدرسه ای که یک زمانی خودم از افتخارات آن مدرسه بودم!!! (چیه خب هم شاگرد ممتاز بودم هم همیشه نفر اول مسابقات فرهنگی! مایه افتخار نبودم؟!) خلاصه به رسم ادب برای تبریک روز معلم رفتم مدرسه آن سالهای خودم!! یادش بخیر چه دوران خوبی بود دوران دانش آموزی...
همه چیز مدرسه عوض شده بود! از ساختمان بیرونی تا ساختار داخلی! منظورم از ساختار داخلی سیستم معلمیک بود! دریغ از حضور یکی از آن معلم هایی که من با شیطنت هایم پدرشان را در میاوردم!! دلم برای همه شان تنگ شده...
ساعت کلاس بود و معلم ها و دانش آموزان همه سر کلاس بودند و فقط صدایشان بیرون بود!! وارد دفتر مدرسه شدم و با دو سه نفری که توی دفتر بودند سلام و احوالپرسی کردم و روزشان را تبریک گفتم!! کنار دفتر خانومی نشسته بود که یک زمانی معلم بوده ولی بعد از آن ضربه ای که به سرش خورده دچار اختلال حواس شده و.... اما هنوز هم فکر می کند معلم است! هنوز هم اول صبح می آید مدرسه و تا آخرین ساعت می نشیند توی دفتر!! کادر مدرسه هم دیگر با او کنار آمده اند!!
نشستم کنارش و روز معلم را تبریک گفتم آنقدر خوشحال شد که انگار تمام دنیا را داده باشند به او، سرش را بالا گرفت و از ته دل خندید و از من تشکر کرد. تا به حال به هیچ کس برای هیچ مناسبتی تبریک نگفته بودم که اینهمه خوشحال شود!!
چند دقیقه ای توی دفتر نشستم و بعد بلند شدم  جهت رجعت! برایم بلند شد و باز با همان خنده مهربان اما پر دردش از من تشکر کرد! خوشحالی توی صورتش موج می زد، فکر کنم من اولین کسی بودم که روزش را به او تبریک گفتم!! خیلی خوش حال بود خیلی...
توی راه خانه خنده اش جلوی چشمم بود با خودم فکر می کردم  بهترین تبریکی که توی عمرم به کسی گفته بودم همین بود! فقط خدا می داند چقدر خوشحال شده بود....



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 12ساعت ساعت 1:9 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

استاد پرسید چرا آمده اید انیمیشن یاد بگیرید؟!
هر کس جوابی داد یکی برای پول یکی برای تفریح یکی برای کار و....
می دانستم همه نگاه ها منتظر جواب دختری است که چادرش را سفت می گیرد، سر کلاس نقد از همه داغتر است، به همه فیلم ها حتی یوسف پیامبر اعتراض دارد!! متن ها و نمایشنامه هایی که می نویسد عین حرف هایش اصلا با سینمای ما جور نیست!! توی کله اش هیچ حرف حسابی نمی رود!! اصلا معلوم نیست این دختر چادری را چه به انجمن سینما!!!!
پس با آرامش گفتم: آن فیلم نامه ای که برای تسخیر لانه جاسوسی نوشته بودم یادتان هست؟!
از حالت چهره ها می شد فهمید توی دلها چه می گذرد!! – باز این دختره می خواهد از آن حرفهای عجیب همیشگیش بزند!!
یادتان هست؟! ... من آن موقع اگر نبودم! الان هستم! نقش اول فیلم نامه ام خودم هستم! آمده ام سینما و تلویزیون را پس بگیرم!!!
دیگر کسی چیزی نداشت بگوید....



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 12ساعت ساعت 8:23 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

مطهری، شاگرد اوّل فلسفه

حضرت آیت‏اللّه‏ جوادی آملی، درباره امتحان مرحوم شهید مطهری در دانشگاه تهران می‏گوید: «وقتی ایشان از قم به تهران آمدند، در اوّلین دوره امتحانات مدرّسی معقول و منقول شرکت کردند. پس از آن، وقتی ایشان از تهران به قم آمدند،.... [برای ما] تعریف کردند که در جلسه امتحان، ممتحنین [برخی] مسایل فلسفی را از من پرسیدند و بعد هیأت ممتحنه به اتفاق گفتند که چه کنیم نمره‏ای بالاتر از بیست نیست و اگر نمره‏ای بالاتر از بیست بود، به شما می‏دادیم. استاد مطهری به اعتراف هیأت ممتحنه، در رشته معقول و فلسفه شاگرد اوّل شدند و نمره بیست گرفتند».

عشق به مطالعه و نوشتن

علاقه وافر شهید مطهری به مطالعه و کار علمی، بسیار شگفت‏انگیز بود، به گونه‏ای که هرگز از این کار احساس خستگی به او دست نمی‏داد.

یکی از شاگردان ایشان در ضمن نقل خاطره‏ای می‏گوید: اواخر اسفند 1356 بود. به ایشان عرض کردم ما برای تعطیلات نوروز برنامه‏ای داریم؟ گفتند: خسته‏ام و دلم می‏خواهد در گوشه خلوتی، چند روزی استراحت کنم. به ایشان عرض کردم بنده عازم شمال هستم. آن‏جا جای مناسبی را برای رفع خستگی و استراحت سراغ دارم. مرحوم استاد مطهری شماره تلفن را از بنده گرفتند و گفتند: اگر توانستم، تلفن می‏زنم و به شما اطلاع می‏دهم چند روز از فروردین گذشته بود که استاد تلفن زدند و آمدند. در تمام یک هفته‏ای که ایشان تشریف آوردند، با وجود هوای مساعد و محیط مناسب برای قدم زدن و گردش، در داخل ساختمان ماندند. فقط مشغول نوشتن و مطالعه بودند. روزی به ایشان عرض کردم: شما که خسته بودید و برای رفع خستگی و استراحت مسافرت کرده‏اید، بهتر نیست قدری هم قدم بزنید و رفع خستگی کنید؟ گفتند: «اگر یک ماه هم در اتاق بنشینم و به وظایف علمی خود مشغول باشم، راحتم و احساس خستگی نمی‏کنم. خستگی من در اثر نداشتن فرصت مناسب برای انجام کارهای علمی خودم است. استراحت من این است که در فرصت مناسب، مطالبی را که لازم می‏دانم بنویسم و در اختیار علاقه‏مندان قرار بدهم».

احترام به سادات

یکی از کارمندان دانشکده الهیات که مدتی در کارهای مختلف به استاد مطهری کمک می‏کرده، می‏گوید: وقتی نظارت بر ساختن خانه استاد مطهری تمام شد، یک روز به من گفتند: فلانی! شما فردا افطار تشریف بیاورید منزل ما. گفتم: حاج آقا! من که همیشه این‏جا هستم. گفتند: نه، می‏خواهم با بچّه‏ها باشید. گفتم: باشه می‏آییم. ایشان گفتند: راننده را می‏فرستم که شما را بیاورد. هرچه اصرار کردم، گفتند: نه، من می‏فرستم که شما را بیاورد. خلاصه راننده آمد و ما را به منزل آقای مطهری آوردند. بعد هم زنگ زدند که آقای فلانی آمد. یک موقع دیدم استاد با خانمشان پا برهنه و با دهان روزه به خیابان برای استقبال ما آمده‏اند. من گفتم پا برهنه آمده‏اید؟ می‏دانید من چقدر گناه کرده‏ام؟ گفتند: نه شما اولاد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستید. من به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، به علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام و به فاطمه زهرا علیهاالسلام علاقه دیگری دارم. من شما را به چشم دیگری نگاه می‏کنم، چرا این حرف را می‏زنید؟ بعد استاد به یک یک بچه‏های من تفقّد کردند و دست روی سر آن‏ها کشیدند و گفتند: اینها اولاد علی علیه‏السلام هستند. بعد از این که بلند شدیم که برویم، باز هم ایشان پا برهنه تا در خانه بدرقه کردند. این منظره را که من می‏دیدم، باور کنید یاد خلق و خوی ائمه معصومان علیهم‏السلام می‏افتادم.

(در نگاشتن آخرین خاطره هیچ گونه عمدی در کار نیست!!!)

 

 

 



نوشته شده در دوشنبه 91 اردیبهشت 11ساعت ساعت 11:34 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

جداً این فیلم ها رو بر اساس مبانی اعتقادی کی می سازن؟!
آخه واسه روحم محرم و نا محرم معنی میده؟ یا زمان و مکان؟
آقا روحه چشماتو ببند آیدا روسری سر نکرده!! اینجوری که ما باید همیشه چادر سرمون باشه و گرنه دیدی یه و قت روح یکی از همسایه ها دلتنگ ما شد و از قبرستون راه افتاد سمت خونه ما، ما هم که تو خونه چادر نداریم، اونوقت یا ایشون ندیده باید برگرده برزخ یا بشینه در خونمون تا موقعی که ما چادر سر کنیم!!
گفتم بشینه در خونمون، خب دیگه مگه تو فیلمای ماه رمضون ندیدید؟ آقا روحه پشت درم می مونه! به قرارم دیر می رسه! و... خلاصه ما که نفهمیدیم این روحهای فیلمای ماه رمضون متعلق به کدوم آیین و شریعتند؟! چون شیرجه زدن روح تو خواب یکی، گم کردن راه و خیلی از چیزای دیگه ای شبیه اینها که ما در طول ماه رمضون ازش مستفیض میشیم هیچ کدوم در اعتقادات ما نیستن!
خدا بیامرزه بابای اونی رو که اولین فیلم جنی-روحی رو ساخت! فیلمسازای ما هم که ماشاالله خدای ایده!! یه فیلم میبینن و بعد بدون هیچ خجالتی همشون مثل همون میسازن البته بی انصافی نشه اسم شخصیتا رو ممکنه عوض کنند!!
خداییش سریالهای ماه رمضون که همش روحیه لابد با استناد به این آیه تمام ماه رمضون، تلوزیون روح میده به خورد مردم!! «تنزل الملائکة و الروح...»  حتما همینه و گرنه ما که هرچی فکر میکنیم ربطی بین ماه رمضون و فیلم جنی نه ببخشید روحی نمی بینیم!!
البته ماه رمضون ماه جلا دادن به روح های خسته و فرسوده از گناهه، ماه رمضون به همون اندازه که بهار قرآنه بهار روحم هست چون روح آدم واقعا دوباره جوون میشه؛ ولی خداییش اینا به یه بعد دیگه ای از روح میپردازن که البته تا جایی که ما میدونیم هیچ بعدی از ابعاد روح نیست!!
بایداسم این نویسنده ها و فیلمسازای ما تو کتاب رکوردها ثبت بشه، واقعا رکورد زدن؛ توی ساختن فیلم هایی که در عین اینکه یکی هستند، یکی نیستند!!
الان نظریه بالا رو تشریح می کنم: تمام فیلم های ما شده این: یا دختره عاشق پسره اس پسره عاشق یکی دیگه اس؛ یا پسره عاشق دختره اس دختره عاشق یکی دیگه اس، یا هر دو تاشون عاشق همند، یا هر دو تاشون عاشق یکی دیگه اند!! بالاخره این عنصر عشق مبنای اصلی فیلم رو میسازه که حالا به گونه های مختلف در طول فیلم پیش میره.
خب این از تحلیل زیربنای اصلی فیلم ها و اما نکته بعد: شما دختر و پسر کذایی رو در نظر داشته باشید، حالا بسته به اینکه فیلم کی پخش میشه یه سری تفاوتهایی در فیلم ها ایجاد میشه:
1. فیلم اگه به مناسبت دهه اول محرم ساخته شده این دو کبوتر عاشق احیانا همدیگرو تو حسینیه میبنند و اونوقت نه به یک دل بل به صد دل... البته بسته به خلاقیت نویسنده اسم حسینه ممکنه عوض بشه البته ممکنه!!
2. فیلم اگه به مناسبت دهه فجر ساخته شده باز همون دو کفتر تو زمان شاه با هم آشنا میشن!
3. فیلم اگه به مناسبت هفته دفاع مقدس پخش میشه اینا یا تو جبهه همو میبینند یا دختره شرط میکنه برو جبهه یا پسره میگه من باید برم جبهه!
4. اگه احیانا فیلم تاریخی ساختن مثلا فیلم زکریای رازی این دو تا زمان زکریای رازی عاشق هم میشن که البته باز بنا به خلاقیت نویسنده این عشق میتونه یا قبل از کشف الکل به وجود بیاد یا بعد از اون؛ این نکته هم قابل ذکره که بینندگان محترم باید توجه داشته باشند نقش خود زکریا در این فیلم صفره! فقط مهم اون عشقیه که تو زمان زکریا بوده!و ما تا آخر فیلم هم نمی فهمیم چرا اسم این فیلمو گذاشتن زکریای رازی یعنی فقط به خاطر تقارن زمانی؟؟ (مقارنت زمان این دو کفتر و زکریا!) البته گاهی فیلم ساز میفهمه قضیه خیلی پرته پس میاد فیلم عاشق شدن خود زکریا رو میسازه که دختره شرط میذاره برو الکلو کشف کن بعد بیا منو بگیر!! و باز این اکسیر عشقه که منجر به کشف الکل میشه، همونطور که در سایر مناسبتها منجر به شهادت یا آدم شدن و یا لااقل داماد شدن قهرمان فیلم میشه!!
6. همونطور هم که میدونید اگه فیلم واسه ماه رمضون باشه طبق چیزی که چند ساله مد شده دو تا کفتر ما تو عالم برزخ عاشق میشن!! البته گاهی دختره تو دنیاست پسره تو برزخه گاهی برعکس و گاهی هم جفتشون تو برزخند!!!
5. و اما می مونه بقیه روزهای خوب خدا که کبوتران نقش اول نه در حسینیه نه در مبارزات انقلابی و نه در جبهه و نه در عالم ارواح و نه در زمانی دوردست بلکه در زمان حاضر در همین کوچه و خیابان خودمان بر هم عاشق می شوند؛ آه...!!
درباره سینما هم که دیگه اصلا نمیشه نظر داد اینقدر که اسلامیه و محجوب ما حرفی برای گفتن نداریم!!!
خداییش اینا مسئول وقت مردم نیستند؟ مسئول دربه دری جوونای مردم نیستند؟ این اداها رو کی یاد این جوونا میده؟ همین تلویزیون دیگه!! خداییش ما مسئول نیستیم؟ مایی که میفهمیم این فیلم ها خودِ تهاجم فرهنگیند؛ مایی که میفهمیم این فیلمها هیچ چیز ندارند جز آموزش بی ادبی،جز آموزش گستاخی و غرب زدگی، جز هزار و یک چیز دیگه که همش با دین و آیین ما در تناقضه. فیلمهایی که فقط عمر مردمو تلف میکنن، شبهای ماه رمضون که هر ثانیه اش به اندازه تموم دنیا ارزش داره مردم از قبل افطار تا خود سحر بشینن پای تلوزیون و هی از این شبکه به اون شبکه از این روح به اون شیطون!!!
فردای قیامت کی قراره جوابگو باشه؟! بیشتر از فیلم سازا ما باید جواب پس بدیم، چرا فقط نشستیم و هی گفتیم این چه فیلمیه خاموشش کن! با خاموش کردن تلوزیون کار به جایی نمیرسه هر کی به اندازه ای که در توانشه باید یه کاری بکنه!
باور کنید ما همه مسئولیم...!



نوشته شده در یکشنبه 91 اردیبهشت 10ساعت ساعت 9:0 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

حدیثی درباره کودکی حضرت هادی ع است که نمی دانم شنیده اید یا نه وقتی معتصم در سال218هجری حضرت جواد ع را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد حضرت هادی ع که در آن وقت شش ساله بود به همراه خانواده اش در مدینه ماند. پس از آنکه حضرت جواد ع به بغداد آورده شد معتصم از خانواده حضرت پرس و جو کرد و وقتی شنید پسر بزرگ حضرت جواد علی بن محمد ع شش سال دارد گفت این خطرناک است؛ ما باید به فکرش باشیم. معتصم شخصی را که از نزدیکان خود بود مأمور کرد از بغداد به مدینه برود و در آنجا کسی را که دشمن اهل بیت است پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکی از علمای مدینه را به نام الجنیدی که جزو مخالفترین و دشمن ترین مردم با اهل بیت بود برای این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربی و مؤدِب این بچه کنم تا نگذاری هیچ کس با او رفت و آمد کند و او را آنطور که ما می خواهیم تربیت کن.
اسم این شخص الجنیدی در تاریخ ثبت شده است. حضرت هادی هم-همانطور که گفتم- در آن موقع شش سال داشت و امر، امرِِ حکومت بود چه کسی می توانست در مقابل آن مقاومت کند؟! بعد از چند وقت یکی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدی را دید و از بچه ای که به دستش سپرده بودند سؤال کرد. الجنیدی گفت:بچه؟!این بچه است؟! من یک مسأله از ادب برای او بیان می کنم او بابهایی از ادب را برای من بیان می کند که من استفاده می کنم! اینها کجا درس خوانده اند؟!گاهی به او وقتی می خواهد وارد حجره شود می گویم یک سوره از قرآن بخوان،بعد وارد شو-می خواسته اذیت کند_ می پرسد چه سوره ای بخوانم. من به او گفتم سوره بزرگی مثلا آل عمران را بخوان او خوانده و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرده است! اینها عالمند! حافظ قرآن و عالم به تاویل و تفسیر قرآنند.بچه؟!
ارتباط این کودک که علی الظاهر کودک است اما ولی الله است وآتیناه الحکم صبیا با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد و استاد شد یکی از شیعیان مخلص اهل بیت!
                    سخنرانی مقام معظم رهبری30/5/1385



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 8ساعت ساعت 6:24 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

بسم الله الرحمن الرحیم...
خدا با ماست...
ألم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل...
صحرای طبس آمریکا را به خاک سیاه می نشاند...
ألم یجعل کیدهم فی تضلیل...
مأموریتی که ورزیده ترین فکرهای نظامی طرح آن را ریخته اند نقش بر آب می شود..
و أرسل علیهم طیرا أبابیل...
باد می وزد... ابابیلها اینبار از جنس بادند...
ترمیهم بحجارة من سجیل...
طوفان شن طومار سیاست آمریکا را در هم میپیچد...
فجعلهم کعصف مأکول...
حالا آمریکا بیاید جنازه هواپیماهایش و لاشه آدم هایش را تماشا کند... 
الا ان حزب الله هم الغالبون...
راستی تا حالا فکر کرده ای خدا چقدر هوای ایران را دارد؟
ان الله معنا...
خدا با ماست...



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 5:53 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

آیت الله خمینی در بالکن خانه اش ایستاده بود و با هر حرکت دست او یکی از هواپیماهای ما سقوط می کرد! این را رئیس جمهور آمریکا بعد از شکست در صحرای طبس گفته بود!!
 
حساب همه چیز را کرده بودند، همه چیز، حتی تعداد نفس های خلبان!! این وسط فقط حساب یک چیز را نکرده بودند! حساب خدا...!!
عملیات آغاز شده است و دارد خیلی خوب پیش می رود!! همه چیز طبق حساب ها دارد خیلی خوب پیش می رود!! که به یکباره همان یک چیزی که حسابش را نکرده بودند همه معادلات را به هم می ریزد!!!

شنها ماموران خدا بودند! این را هم امام فرموده بود!



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 5:40 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin