سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

بانوی ماه خسته و دلتنگ به دیوار بیت النور تکیه زده است. دلش برای برادر پر می زند.
 نگاهش را به سمت طوس می دوزد و آسمان چشمانش بارانی می شود. روزها از رفتن برادر می گذرد و دل بانو از فراقش به تنگ آمده، تمام این راه دور و دراز را به شوق دیدار برادر آمده است، اما حالا که دیگر تا طوس راهی نمانده، بیماری رمقی برای ادامه راه نگذاشته است.
بانو آنقدر ناتوان شده است که دیگر حتی دستناش را هم نمی تواند به دعا بلند کند، نگاه بیمارش را به سمت آسمان می چرخاند و در دلش یاد برادر را زمزمه می کند.
بانو دلتنگ تر از همیشه چشمانش را به آرامی می بندد.
صدای شیعیان به گریه بلند می شود.
اما روی لبهای بانو تبسمی نشسته است. شاید پدر به استقبالش آمده! شاید هم پیش از رفتن خواب برادر را دیده...



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 12ساعت ساعت 9:24 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin