سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

 

سلام آقا,پایم که به خانه ات می رسد,یکدفعه دنیا عوض می شود انگار,دلم آرام می گیرد,گام هایم را انگار نه روی زمین که روی ابرها بر می دارم,اینجا همه زیباییند,همه نورانی و دوست داشتنی.

دلم برایت تنگ است آقا,افسوس که هزاران, امروز,از کیلومترها آن طرف تر با پای پیاده به زیارتتان آمدند و من که عمری است همسایگی ام با شما مایه ی حسرت دیگران است, توفیقم نشد.

دل غمینی از من آقا, می دانم,هزار توبه شکسته ام, می دانم,دلت را رنجانده ام,خوب میدانم,ولی چه کنم آقا؟

چه کنم که باز دلم برای دیدنت تنگ است؟چه کنم که باز بعد از این همه دوری ازشما, یاد مهربانی های پدرانه تان افتاده ام؟

آقا مرا بپذیر که گناهان سر به فلک کشیده ام  نه شایسته ی بخشش است ولی عمری است همه در گوشمان خوانده اند امام هشتم شیعیان, نامش رضا(ع) ست.

 تو را به بزرگی نامت آقا,مرا ببخش و بپذیر و نجاتم بده از این در به دری همسایه ی شما بودن و بی شما بودن.....

که قصه ی دردناکی است این بودن وآن نبودن!...

 

 



نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 4ساعت ساعت 10:27 عصر توسط پونه| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin