سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

بسم الله الرحمن الرحیم

هفته پیش برای دیدن تئاتر تنور کاری از موسسه هفت آسمان ساعتی چند به صندلی های تالار نور تکیه کردیم شاید چشمانمان نوری بگیرد و غبار روزمرگی از دیدگانمان شسته شود.

برای نویسنده تئاتر ، تنور خولی ، بسان تل زینبیه بود که از آنجا به قتلگاه می نگریست و شاید بهترین مکانی بود که می توانست در آنجا روضه عاشوراییان را بخواند . ماجرای دو جن که از راه دراز آمده بودند تا حسین بن علی را زیارت کنند و یاری ولی در حالی که در تنور خولی رحل اقامت افکنده بودند زعفر رسید و گفت که دیر رسیدید...

انگار نویسنده صحنه هایی را به قلم آورد که دلش درش تپیده بود .صحنه عروج علی اصغر . آنجا که از بلندای دستان پدر به اوج آسمان سفر کرد. آنجا که زعفر با نرفتن به میدان از امامش اطاعت کرده بود و راستی چه صبر قشنگی داشت زعفر...

زعفر، جنی بود که اطاعتش مرا به یاد سقای کربلا ، همان علمدار حسین ع انداخت. همیشه فرمان ولی امر، بیا نیست. گاه بروست . گاه امام شیوه ای را به شیعه اش یاد می دهد که شاید مورد رضایت او نباشد ولی متناسب او هست . ولی باید توجه داشت این آمدن و رفتن در مسیر حقست و برای روشن کردن شمع های خاموش شده وجودمان.

عباس بن علی هم می خواست به میدان برود ولی امامش به او گفت تو آب آور کاروان باش. آب آوری کار هرکسی نبود. متناسب عباس بود . ولی اطاعت عباس اینجا قشنگست . عباس ! با آن هیبت و نیروی جنگی اش به میدان نمی رود و سقا می شود. پسندم آنچه را جانان پسندد.

صحنه دیگری که از میان ورق زدن های نویسنده از کتاب عاشورا به چشم می خورد همان عقب افتادگی فرزندان حسین از کاروان بود که عقب ماندگی سپاهیان یزید را نمودار می ساخت...

و انگار ... سالن تاریک نمایش از نور شعله های دل تماشاگران روشن شده بود.

 اوج صحنه ها... اوج یادآوری ها... یادواره  قتلگاه...

امام بی یاور:مگر نه این است که من پسر دخت رسول خدا هستم؟

سگ رویان: بله

امام بی علی اکبر :مگر نه این است که من سبط نبیم ؟

دنیا پرستان:بله

امام بی عباس:مگر نه این است که من پسر علی بن ابیطالبم ؟

عهد شکنان:بله

امام غریب:جرم من چیست؟

قرآن خوانان فرقان کش:جرم تو این است که پسر علی هستی .

 

انگار نویسنده حرف دلش را زد.

 فکر می کنم سختترین کار دنیا دل کندن است! دل کندن از آنچه دوست می داری برای رسیدن به خدا. خدا سازنده دل است . عجیب نیست که می خواهد دل فقط خانه خودش باشد. دل کندن از حسین برای زینب سخت است .

ولی زینب دل کند برای خدا. کاش ما به چیز هایی دل ببندیم که ارزش داشته باشد که به آن دل ببندیم. دل ببندیم برای خدا . دل بکنیم برای خدا.

اما عمربن سعد به چه دل بست؟ به حکومت ری ؟ توانست دل بکند؟ نه...

خدایا ! امام زمانم غریب است . غریب تر از حسین . حسین یک کاروان دل داشت. دل هایی خدایی که در پای امرش ذبح شدند . صاحب الزمان من چه دارد؟ خدایا امامم غریب است ...



نوشته شده در شنبه 90 بهمن 1ساعت ساعت 11:8 صبح توسط سیده فاطمه| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin