سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

سمانه عزیزم سلام.
خواهر گلم گفته بودی برایت از « پدر » بگویم. راستش آن روز که این را با من گفتی حسابی به حالت غبطه خوردم، این لطف خداست به تو! همینکه خودت را در برابر پدرت مسئول بدانی و از رفتار خودت گر چه توام با احترام و ادب هنوز هم راضی نباشی.
سمانه جان!
راستش من برای پاسخ تو بهتر از دعای بیست و چهار صحیفه سجادیه نیافتم.
من عاشق این دعایم، تار و پودت به پای این دعا ذوب می شود، چون تازه با خواندن این دعاست که تو میفهمی پدر و مادر یعنی چه!
آنجا که امام می فرماید « هیهات ما یستوفیان منی حقهما و لا ادرک ما یجب علی لهما » تازه با خودت میگویی وای بر من! امام دارد می گوید هیهات من حتی نمی توانم درک کنم پدر و مادرم چه حقی بر من دارند چه رسد به اینکه بخواهم حق ایشان را ادا کنم!!
هیهات هیهات روی این « هیهات » روی این « لاادرک » خیلی فکر کن، من حتی نمی توانم درک کنم پدر و مادرم چه حقی بر من دارند چه رسد به اینکه بخواهم حق ایشان را ادا کنم!!
می دانی کجای دعا دیوانه ات می کند؟!
آنجا که امام می فرماید « خدایا اگر پدر و مادرم در حق من کوتاهی کردند من همه را می بخشم.... چرا که اگر نبخشم و بخواهم قصاص کنم آن وقت...
آن وقت پس آن همه روزهایی که در پرورش من سر کرده اند و آن همه سختی که در نگهداری من به جان خریده اند و آن همه رنج که بر خود روا داشتند تا من در آسایش به سر برم چه خواهد شد؟!
تازه آدم یادش می افتد چه رنج ها که پدر و مادر برایش کشیده اند، چه سختی ها، چه زحمت ها...
عزیزم! این دعا را حتما بخوان، روی بند بندش فکر کن ببین امام دارد به من و تو یاد می دهد که با پدر و مادر باید چگونه باشیم. در فرازی از دعا می گوید خدایا هیبت ایشان را چنان در دلم انداز که گویی هیبت سلطانی خودکامه!! یعنی چه؟! یعنی من تا این حد باید مطیع آن دو باشم! همانطور که اگر پادشاهی ستمگر دستوری صادر کند همه چنان می ترسند که فرمانش روی زمین نمی ماند من هم باید اینگونه مطیع ایشان باشم! و باز در ادامه می گوید مرا نسبت به آن دو همچون مادری دلسوز و مهربان قرار ده!! مادر چطور همه چیزش را به پای فرزند می ریزد؟ حالا امام دارد به من می گوید تو با پدر و مادرت تا این حد باید رئوف و مهربان باشی!!
سمانه جان!
بگذار ادای آدم حسابی ها را در بیاورم و برایت مثلا حکیمانه بنویسم و بگویم: « خواهرم! پدر و مادر سکوی پرواز انسانند! »
هر آدمی توی زندگیش دنبال پیش رفتن و جلو افتادن است! حالا برای این پیش رفتن هزار و یک راه داری! یکی پیاده می رود، یکی می پرد، یکی اصلا نمی رود...خلاصه هر کس راهی برای رسیدن دارد! راهی سریعتر از پرواز می شناسی؟! پدر و مادر سکوی پرواز زندگیند! یک احترام کوچک، یک ذره محبت به ایشان چنا زندگی را جلو می اندازد که حتی خودت هم باورت نمی شود.
به نظر من پدر و مادر میانبر زندگیند! برای هر زود رسیدنی بهترین راه میانبرهاست! میانبر تمام موفقیت های زندگی احترام و محبت به پدر و مادر است.
اینها را که می گویم از حرفهای دیگران ندزدیده ام! اینها را خودم درک کرده ام در زندگی خودم بارها و بارها دیده ام که چقدر پدر و مادرم زندگیم را جلو انداخته اند! گر چه من فرزند خوبی نبوده ام اما همان گاهی که سعی کرده ام رعایت کنم به چشم خودم دیده ام چه معجزه ها که برایم رخ می دهد!
سمانه جان! الان که دارم برایت می نویسم تلویزیون روشن است و  حاج آقا حسینی ِسمت خدا دارد می گوید گاهی لازم است کسی به ما تذکر دهد! من هم برای همین برایت می نویسم برای اینکه دانسته هایت را دوباره به خاطرت آورم!
سمانه جان!
 من هم مثل تو جوانم می دانم گاهی واقعا حق با توست! گاهی واقعا پدرت دارد اشتباه می کند، گاهی واقعا کاری که از تو می خواهد برایت سخت است، گاهی..گاهی...
اما اینها همه فقط گاهی هستند، در تمام این گاهی ها به خاطر آن حق همیشگیش، به خاطر آن رنج دائمی که برای تو می کشد، به خاطر وجود پر از مهر و ایثارش، به خاطر پدریش...تو کوتاه بیا! گاهی ها را به همیشگی هایش ببخش!
سمانه جان!
 من هم مثل تو جوانم قبول داری که خیلی وقتها من و تو اشتباه می کنیم؟ قبول داری گاهی همان وقتی که مطمئنیم حق با ماست همان موقع داریم اشتباه می کنیم؟! قبول داری که پدر و مادر  خیلی بهتر از من و تو می فهمند؟! قبول داری که آنها فقط خیر و صلاح ما را می خواهند؟! قبول داری که خیلی وقتها بعد از گذر زمان تازه می فهمیم آن موقع که به اصطلاح ِخودمان داشتیم بهترین کار را می کردیم در واقع داشتیم بزرگترین اشتباه را می کردیم؟!
دوست خوبم بر فرض محال گیرم تمام حق های دنیا با من و تو! همه اشتباه ها هم برای ِ آن دو!! باز هم قصه هیچ فرقی نمی کند احترام و محبت به والدین وظیفه من و توست، وظیفه ای که هیچ چیز سبب برداشته شدن آن از گردن من و تو نمی شود.
 راستش سمانه جان حق پدر خیلی بالاتر از این است که کسی مثل من بخواهد برای تو توی یک نامه چند خطی خلاصه اش کند!
راستش را بخواهی یکی باید برای من نامه بنویسد! یکی باید خودم را تکان دهد! راستش حالا باید تمام سمانه های این نامه را بردارم و به جایش بنویسم « ملیحه سادات »...!
خدا کند به حق ماه رجب دعای بیست و چهار صحیفه در حق همه ما مستجاب شود...آمین.
سمانه ام! قدر بزرگترین نعمت های زندگیت را بدان... پدر...مادر...
دعایم کن رفیق.
                                          دوستدار همیشگیت: ملیحه سادات.

پینوشت: جناب کیمیای ناب باز فردا بچه های مردمو واسه مشاوره نفرستین پیش ما!! شما که کلا به ما لطف دارید!!!! این همینطوری یک نامه دوستانه بود!



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 30ساعت ساعت 2:45 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin